نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 گروه مشاوره، واحد اهواز، دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز، ایران
2 استادیار، گروه روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران.
3 گروه مشاوره، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The transition to parenthood is often accompanied by much excitement and joy, but this stage involves many changes that can affect individual and couple functions. On the one hand, the birth of a child represents the fulfillment of a parent's dream; and on the other hand, it means experiencing difficult and annoying moments as a result of endless care and learning demands and necessary reorganizations as an individual, spouse, family member, and professional. Therefore, the present study was conducted to investigate the effectiveness of integrative couple therapy via Diamond method on marital empathy and emotional intimacy of in the early years after the birth of the first child. The research method was a semi-experimental design with a pre-test, post-test and follow-up test with a control group. The statistical population of the study included couples couples in the early years after the birth of the first child who visited counseling centers in Behbehan in 2020. From this statistical population, using available sampling method, 20 couples were selected based on the cut point of the Kansas marital satisfaction scale (Shum et al., 1986) and randomly divided into the experiment (10 couples) and the control (10 couples) groups. A pre-test was used to determine the state of marital empathy and emotional intimacy of couples in both groups. Then, the experimental group received integrated couple therapy via Diamond method during 6 sessions of 90 minutes. A month and a half after the completion of the treatment, a follow-up test was performed in both groups. The data collection tool included the marital empathy questionnaire (Joliff and Farrington, 2006) and intimacy personal assessment questionnaire (Shafer and Elson, 1981). Data were analyzed using mixed model analysis of variance and the Benferoni post hoc test. Findings revealed a significant increase in the post-test and follow-up scores of the experimental group regarding marital empathy and emotional intimacy, which was significant considering p
کلیدواژهها [English]
ربخشی زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند بر همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی زوجین در سالهای ابتدایی تولد فرزند اول
جمشید شجاعی [1] | امین کرایی [2] | ذبیحاله عباسپور [3]
چکیده
انتقال به دورهی والدگری غالباً با شور و نشاط و لذت فراوانی همراه است، اما این مرحله تغییرات زیادی را به دنبال دارد که میتواند کارکردهای فردی و زوجی را تحت تاثیر قرار دهد. از یک طرف تولد فرزند نشان دهندهی تحقق رویای والدین است، از طرف دیگر میتواند به معنای تجربه لحظات دشوار و آزار دهندهای باشد که در نتیجه تقاضاهای مراقبت و یادگیری بیپایان و سازماندهی های مجددِ لازم به عنوان یک فرد، همسر، عضو خانواده و حرفهای (شغلی)، حاصل شده است. از این رو، پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند بر همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی زوجین در سالهای ابتدایی تولد فرزند اول انجام شد. روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و آزمون پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش، زوجین در سالهای ابتدایی تولد فرزند اول بوده که در سال 1399 به مراکز مشاوره شهرستان بهبهان مراجعه کرده بودند. نمونه پژوهش، 20 زوج بودند که به صورت نمونهگیری در دسترس و بر اساس نقطه برش پرسشنامه رضایت زناشویی کانزاس (شوم و همکاران، 1986) انتخاب و به صورت تصادفی، در دو گروه آزمایش (10 زوج) و کنترل (10 زوج) گمارده شدند. از هر دو گروه، پیش آزمونی برای تعیین وضعیت همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی زوجین به عمل آمد. سپس گروه آزمایشی، طی 6 جلسه 90 دقیقهای برنامه زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند را به صورت زوجی دریافت کردند. پس از گذشت یک ماه و نیم بعد از اتمام درمان، آزمون پیگیری در هر دو گروه اجرا شد. ابزار جمعآوری دادهها شامل پرسشنامه همدلی زناشویی (جولیف و فارینگتون، 2006) و پرسشنامه ارزیابی شخصی صمیمیت (شِیفر و السون، 1981) بود. دادهها با روش تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بنفرونی تحلیل شد. نتایج نشان داد که در متغیرهای همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی، افزایش معناداری در نمرات پس آزمون و پیگیری گروه آزمایش رخ داده است. این تفاوت با در نظر گرفتن سطح 05/0 >p معنادار می باشد. با توجه به نتایج بهدست آمده میتوان نتیجه گرفت که از جمله رویکردهای مؤثر برای کاهش مشکلات و ناهماهنگی های زناشویی ناشی از زایش نخستین فرزند، رویکرد زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند است که میتوان از این رویکرد به عنوان یک الگوی درمانی و نیز یک الگوی آموزشی به منظور پیشگیری از تعمیق تعارضات و نیز بهبود روابط زوجها در قالب درمانهای زوجی و یا کارگاههای آموزشی بهره گرفت.
کلیدواژهها: زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند، فرزند اول، همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی زوجین.
[1] . دانشجوی دکتری، گروه مشاوره، واحد اهواز، دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز، ایران.
[2]. نویسنده مسئول: استادیار، گروه روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران. am.koraei@gmail.com
[3]. استادیار گروه مشاوره، دانشگاه شهید چمران اهواز، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، اهواز، ایران.
مقدمه
روش پژوهش
پژوهش حاضر، نیمهآزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش، زوجین در سالهای ابتدایی تولد فرزند اول مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهرستان بهبهان در سال 1399 (از فروردین تا شهریور) بودند که از بین زوجهای مراجعهکننده به مراکز 20 زوج (40 نفر) به روش در دسترس و با توجه به ملاک های ورود پژوهش انتخاب شد و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (10 زوج =20 نفر) و کنترل (10 زوج =20 نفر) گمارده شدند. (همچنین، لازم به ذکر است حجم نمونه بر اساس مطالعات پیشین و با در نظر گرفتن فاصله اطمینان 95 درصد و توان آزمون 90 درصد، تعداد 19 نفر در هر گروه تعیین شد که در نهایت به علت احتمال ریزش در هر مرحله بعد از مداخله و پیگیری یک ماه و نیم بعد، جمعاً 20 نمونه در هر گروه در نظر گرفته شد).
معیارهای ورود به مطالعه شامل داشتن حداقل مدرک تحصیلی سیکل، زوجینی که فقط یک فرزند کمتر از سه سال داشته باشند، حداقل یکی از زوجین بر مبنای پرسشنامه رضایت زناشویی کانزاس (شوم و همکاران[1]، 1986) از همسر یا روابط زناشویی خود ناراضی باشد، در زمان مراجعه به مرکز مشاوره با هم زندگی کنند و این که هم زن و هم شوهر، آمادگی و فرصت شرکت در جلسات را داشته باشند. معیارهای خروج از مطالعه شامل: اعتیاد به مواد مخدر یا الکل حداقل یکی از زوجین در زمان حال بر اساس خوداظهاری آنها، استفاده از هر نوع داروی روانپزشکی در زمان مراجعه به مرکز مشاوره و سابقه بستری شدن در بیمارستانهای روانپزشکی، بود. لازم به ذکر است، شیوة جایگماری تصادفی بدین صورت بود که افراد یکی در میان در گروههای آزمایش و گروه کنترل قرار داده شدند؛ کلیه افراد شرکت کننده در گروه مداخله نیز تا آخرین جلسه درمان حضور داشتند و اعضای گروه مداخله ریزشی نداشتند. همچنین، به منظور رعایت مسائل اخلاقی در پژوهش، این مداخلات بعد از انجام برای گروه آزمایش، برای اعضای گروه کنترل هم اجرا شد.
نحوه انجام پژوهش به این صورت بود که ابتدا لیست تمام مراکز مشاوره شهرستان بهبهان و فراخوان شرکت در پژوهش در قالب پوستر رنگی، تهیه شد. پس از مراجعه به مراکز مشاوره، متخصصان در جریان روند پژوهش قرار گرفتند و ضمن بیان اهداف پژوهش از آنها درخواست شد مراجعانی را که در سالهای ابتدایی تولد فرزند اول بوده و از روابط زناشویی خود ناراضی بودند به پژوهشگر معرفی کنند. پس از تماس داوطلبان، ضمن توضیح روند پژوهش لینک پرسشنامه رضایت زناشویی کانزاس (شوم و همکاران، 1986) برای آنها ارسال شد و بر اساس این که محرز شد که از روابط زناشویی خود ناراضی هستند با آنها مصاحبهای صورت گرفت. پس از مصاحبه و احراز ملاکهای ورود به پژوهش از بین آنها 20 زوج به صورت تصادفی انتخاب شده و در دو گروه 10 زوجی (آزمایش و کنترل) جایگزین شدند. در اولین جلسه پیش از شروع درمان در گروه آزمایش، ضمن آشنایی شرکت کنندگان با یکدیگر، انتظارات و اهداف مربوط به جلسات مطرح شد و زوجین فرم تمایل به شرکت در پژوهش و پرسشنامههای مربوطه (پرسشنامههای همدلی و صمیمیت عاطفی) را تکمیل کردند. سپس، برای آنها پروتکل زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند در طی 6 جلسه 90 دقیقهاى اجرا شد. گروه کنترل نیز در طول دوره آموزش برای گروه آزمایش، هیچ مداخله درمانی دریافت نکردند. لازم به ذکر است با توجه به این که پروتکل زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند به صورت زوجی برگزار میشود، لذا بر اساس برنامهریزی صورت گرفته برای هر کدام از زوجین 6 جلسه مفاهیم جلسات زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند در ساختمان هسته مشاوره آموزش و پرورش بهبهان با رعایت تمام شیوه نامههای بهداشتی با توجه به دوران شیوع ویروس کرونا ارایه شده است. پس از اتمام زوج درمانی از گروههای آزمایش و گروه کنترل پس آزمون به عمل آمد. لازم به ذکر است پس از اتمام جلسات درمانیِ گروه آزمایش و پایان دوره پیگیری، اعضای گروه کنترل نیز که در لیست انتظار بودند در جلسات زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند شرکت کردند. همچنین، افرادی که تمایل به شرکت در جلسات درمانی نداشتند به عضویت یک گروه در فضای مجازی در آمدند و ضمن ارتباط با درمانگر، آموزشها و مطالب مربوطه را در قالب بروشور، پادکست و ... دریافت کردند. محتوا و ساختار جلسات مداخله زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند (باش، 2016) توسط محقق ترجمه شد و دستورالعملهای آن به تفکیک جلسات در ادامه، آمده است.
جلسه اول: آشنایی و مقدمه
محتوا: بحث و معرفی روش دایمند، خلاصه روش الماس، شرح مختصری از چهار بعد اساسی 4C’s (تعهد، ارتباط، پیوند و ملاحظه)؛ دلایل اساسی برای زوجین در یادگیری این برنامه، تبیین برنامه در قالب یک برنامه دونفره، اهداف فردی برای زوجدرمانی، اهداف زوجی برای رابطه، بررسی احساسات و ترسهای قبل از شروع درمان، ارائه تکلیف، بازخورد از جلسه.
جلسه دوم: تعهد
محتوا: بحث و بررسی باورهای زوجین در مورد متعهد بودن، بررسی تعریف هر فرد از تعهد، بررسی مسائل فعلی مرتبط با تعهد، ارائه تکلیف، بازخورد از جلسه و کل روند درمان
جلسه سوم: بهبود ارتباط
محتوا: تبیین ارتباط به عنوان عنصر اصلی رابطه، یادگیری صحبت کردن به زبانی که هر دو آن را درک کنند، شناسایی چالشهای ارتباطی، بررسی راهحلهای احتمالی، ارائه تکلیف، بازخورد از جلسه و کل روند درمان
جلسه چهارم: پیوند عاطفی و فیزیکی
محتوا: تاکید بر اهمیت پیوندهای روزانه، تعریف پیوند و صمیمیت، تببین اهمیت صمیمیت فیزیکی، جنسی و عاطفی در ازدواج، بررسی اثرات محرومیت عاطفی و فیزیکی در زوجین، ارائه تکلیف، بازخورد از جلسه و کل روند درمان
جلسه پنجم: ملاحظه و توجه
محتوا: شناسایی مواقعی که زوجین هنگام رنجش، به شیوهای پرخاشگر منفعل و یا بیملاحظه رفتار میکنند، تعریف ملاحظه به صورت "نشان دادن مهربانی، عشق و احترام به دیگری"، قابگیری ملاحظه به شکل انجام دادن کارهای کوچکی که همسر را خوشحال میکند، ارائه تکلیف، بازخورد از جلسه و کل روند درمان
جلسه ششم: نتیجهگیری و جمعبندی
محتوا: بحث در مورد اهمیت کیفیت روابط زناشویی، اشاره به مراحل دشوار زندگی و کاربرد این مهارتهای چهارگانه، بحث در مورد چشم انداز زوجین درباره آینده، بازخورد از جلسه و کل روند درمان، بررسی و شناسایی موانع اجرای برنامه در بلند مدت
ابزار اندازهگیری
در این پژوهش، از پرسشنامههای زیر جهت جمعآوری دادهها استفاده گردید:
پرسشنامه همدلی زناشویی: این پرسشنامه شامل20 گویه بوده که توسط جولیف و فارینگتون[2] (2006؛ ترجمه رجبی، حریزاوی و تقیپور، 1396) تدوین شده و شرکتکنندگان باید به گویههای آن در یک طیف 5 گزینهای لیکرت (1=کاملا مخالفم، 2= مخالفم، 3= نه مخالفم و نه موافقم، 4= موافقم و 5= کاملاً موافقم) پاسخ دهند. همچنین، 7 گویه این پرسشنامه معکوس نمرهگذاری میشوند. حداقل و حداکثر نمرهی پرسشنامه 20 تا 100 است و نمرهی پایین نشانهی عدم همدلی و نمره بالا نشانهی سطح بالای همدلی را نشان میدهد. این ابزار شامل دو عامل همدلی شناختی (گویههای 20، 19، 16، 14، 12، 10، 9، 6، 3) و همدلی عاطفی (گویههای 18، 17، 15، 13، 11، 8، 7، 5، 4، 2، 1) است. درگویههای این پرسشنامه به جای استفاده از "کلمه دوستان" از "کلمه همسر" استفاده شده است. استیفانیاک و همکاران (2013؛ به نقل از رجبی، حریزاوی و تقی پور، 1396) ضریب پایایی آلفای کرونباخ برای مدل 2 عاملی همدلی شناختی 71/0 و همدلی عاطفی 84/0 به دست آوردند. همچنین، در پژوهش رجبی، حریزاوی و تقیپور (1396) ضریب پایایی این پرسشنامه به روش آلفای کرونباخ 90/0 و ضریب روایی همگرای آن با پرسشنامه
8 مادهای همدلی (باستون و همکاران[3]، 1983) 65/0= r (01/0 > p) به دست آمد. در پژوهش حاضر، روایی پرسشنامه همدلی زناشویی از طریق همبسته کردن نمره کلی آن با نمره سوال کلی 66/0 (05/0>p) و پایایى این پرسشنامه به روش آلفاى کرونباخ 85/0 به دست آمد.
پرسشنامه ارزیابی شخصی صمیمیت: پرسشنامه ارزیابی شخصی صمیمیت توسط شیِفر و السون[4] (1981؛ ترجمه شیرالینیا، 1391) ساخته شده است که صمیمیت را در شش بعد عاطفی (گویههای 1 تا 6)، اجتماعی (گویههای 7 تا 12)، جنسی (گویههای 13 تا 18)، عقلانی (گویههای 19 تا 24)، تفریحی (گویههای 20 تا 30) و عرفی (گویههای 31 تا 36)، اندازهگیری میکند. با استفاده از این پرسشنامه افراد صمیمیت ارتباطی خود را با توجه به آن چه در حال حاضر در رابطهی خود تجربه میکنند (صمیمیت ادراک شده) و همچنین آن چه را که از رابطه انتظار دارند (صمیمیت مورد انتظار) شرح میدهند. این پرسشنامه یک ابزار خودگزارشی 36 گویهای است که برای نمرهگذاری گویهها از یک مقیاس 5 درجهای به سبک لیکرت از هیچوقت (1) تا همیشه (5) استفاده میشود. حداقل و حداکثر نمره فرد در کل پرسشنامه به ترتیب 36 و 180 و در هر یک از زیرمقیاسها نیز 6 و 30 است. با توجه به موضوع پژوهش، برای سنجش صمیمیت عاطفی از 6 گویه پرسشنامه مذکور که مربوط به خرده مقیاس صمیمیت عاطفی است، استفاده شده است. شِیفر و السون (1981) به منظور تعیین روایی پرسشنامه از روش آماری تحلیل عاملی و همچنین روش همگرا استفاده کردند. بدین صورت که ضریب همبستگی پرسشنامه ارزیابی شخصی صمیمیت را با پرسشنامههای سازگاری زناشویی، خودافشایی و بافت خانوادگی موس محاسبه کردند که همه ضرایب همبستگی بدست آمده بین پرسشنامه ارزیابی شخصی صمیمیت با پرسشنامههای مذکور در سطح 05/0>p معنادار بودند. شِیفر و السون (1981)، همچنین پایایی خرده مقیاسهای پرسشنامه را با روش آلفای کرونباخ بین70/0 تا 77/0 برآورد کردند. شیرالینیا (1391) نیز به منظور سنجش روایی پرسشنامه ضریب همبستگی آن را با مقیاس صمیمیت واکر و تامپسون[5] (1983) محاسبه کرد. ضریب همبستگی بدست آمده بین مقیاس صمیمیت واکر و تامپسون با خرده مقیاسهای صمیمیت بین 53/0 تا 74/0 بود و همه ضرایب نیز در سطح 01/0>p معنیدار بودند. شیرالینیا (1391)، همچنین پایایی پرسشنامه ارزیابی شخصی صمیمیت را با استفاده از روش آلفای کرونباخ محاسبه کرده که برای خرده مقیاسهای آن بین 68/0 تا 82/0 به دست آمد. در پژوهش حاضر، روایی مؤلفه صمیمیت عاطفی از طریق همبسته کردن نمره کلی آن با نمره سوال کلی 58/0 (05/0>p) و پایایى مؤلفه صمیمیت عاطفی به روش آلفاى کرونباخ 78/0 به دست آمد.
پرسشنامه رضایت زناشویی کانزاس: پرسشنامه رضایت زناشویی کانزاس به طور وسیعی در پژوهشهای متعددی مورد استفاده قرار گرفته است. این پرسشنامه تنها دارای سه گویه است و رضایت زناشویی را بر یک طیف لیکرت ارزیابی میکند، از نمره (1= بسیار ناراضی) تا نمره
(6= بسیار راضی). این پرسشنامه توسط سازندگان آن (شوم و همکاران، 1986) روی 385 زوج جوان شهر منهتن ایالت کانزاس آمریکا هنجاریابی شده است و هر چه نمره بالاتر باشد، نشانه رضایت بیشتر از زندگی زناشویی است. برای این پرسشنامه به طور معنیداری نمره رضایت از زندگی زناشویی در گروه متقاضی طلاق کمتر از گروه جمعیت عمومی بود. پایایی این پرسشنامه توسط سازندگان آن با استفاده از روش آلفای کرونباخ 98/0 (روی 385 زوج جوان شهر منهتن ایالت کانزاس آمریکا) به دست آمده است. در پژوهشهای مرتبط، پایایی پرسشنامه (بر روی دو نمونه 61 نفری از زنان آمریکایی و 378 زوج چینی) بین 89/0 تا 95/0 گزارش شده است (شاوم[6] و همکاران، 1986 ؛ شک[7]، 1998). همچنین، در ایران نتایج ارزیابی پایایی پرسشنامه بر روی 300 نفر از مراجعین زن و مرد مراجعهکننده به مراکز پیش از طلاق در شهر رفسنجان با استفاده از شیوه آلفای کرونباخ صورت پذیرفت. نتایج حـاکی از آن بود که آلفای کرونباخ پرسشنامه از حـداقل قابل قبول 70/0 بالاتر بود (عرب علیدوستی، نخعی و خانجانی، 1394). در پژوهش حاضر، روایی این پرسشنامه از طریق همبسته کردن نمره کلی آن با نمره سوال کلی 46/0 (05/0>p) و پایایى مؤلفه صمیمیت عاطفی به روش آلفاى کرونباخ 72/0 به دست آمد.
شیوهی تجزیه وتحلیل دادهها
در پژوهش حاضر، برای تجزیه وتحلیل دادهها در سطح آمار توصیفی از شاخصهایی مانند فراوانی، میانگین و انحراف استاندارد و در سطح آمار استنباطی از تحلیل واریانس آمیخته (بین گروهی- درون گروهی) برای بررسی میزان اثربخشی زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند بر همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی زوجین استفاده گردید. در ابتدا، بررسی پیش فرض های تحلیل واریانس آمیخته (بهنجار بودن توزیع نمرهها، همگنی واریانسهای بینگروهی، همگنی ماتریسهای واریانس کوواریانس و همگنی واریانسهای درون آزمودنیها) صورت گرفت. تحلیل این آزمونها نیز با استفاده از نرم افزار SPSS-25 انجام گرفت.
یافتههای پژوهش
جدول (1)، ویژگیهای جمعیت شناختی زوجین شرکتکننده در این پژوهش را نشان میدهد.
جدول 1. ویژگیهای جمعیت شناختی زوجین
متغیرها |
گروه آزمایش |
گروه گواه |
|
تعداد (درصد) |
تعداد (درصد) |
||
سن |
20-25 سال |
4 (0/20) |
4 (0/20) |
26-30 سال |
5 (0/25) |
5 (0/25) |
|
31-35 سال |
7 (0/35) |
8 (0/40) |
|
بالای 35 سال |
4 (0/20) |
3 (0/20) |
|
تحصیلات |
دیپلم |
3 (0/15) |
2 (0/10) |
کاردانی |
6 (0/30) |
7 (0/35) |
|
کارشناسی |
8 (0/40) |
10 (0/50) |
|
کارشناسی ارشد و بالاتر |
3 (0/15) |
3 (0/5) |
|
مدت ازدواج |
1-3 سال |
3 (0/15) |
4 (0/20) |
4-6 سال |
12 (0/60) |
11 (0/55) |
|
7-9 سال |
4 (0/20) |
3 (0/15) |
|
9 سال به بالا |
1(0/5) |
2 (0/10) |
|
سن فرزندان |
زیر 1 سال |
4 (0/30) |
5 (0/25) |
1-2 سال |
9 (0/45) |
8 (0/40) |
|
2 سال به بالا |
7 (0/35) |
7 (0/35) |
|
جنسیت فرزند |
دختر |
12 (0/60) |
11 (0/55) |
پسر |
8 (0/40) |
9 (0/45) |
همانطور که در جدول (1) ملاحظه میشود، بیشترین فراوانی زوجین در ردهی سنی 31-35 سال، در مقطع تحصیلی کارشناسی و در طول مدت ازدواج 4-6 سال بوده است. همچنین، بیشترین فراوانی در سن فرزندان در بین 1 تا 2 سال و در جنسیت فرزندان، در بین فرزندان دختر بوده است.
جدول (2)، یافتههای توصیفی مربوط به متغیرهای پژوهش را نشان میدهد.
جدول 2. میانگین و انحراف معیار همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی در گروه زوجدرمانی تلفیقی به روش دایمند(1) و گروه گواه (2) در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری (زوجین)
متغیر |
گروهها |
پیشآزمون |
پسآزمون |
پیگیری |
|||
میانگین |
انحراف معیار |
میانگین |
انحراف معیار |
میانگین |
انحراف معیار |
||
همدلی زناشویی |
گروه(1) |
30/58 |
68/1 |
35/63 |
71/1 |
27/62 |
32/1 |
گروه(2) |
45/58 |
02/2 |
96/58 |
67/1 |
11/57 |
22/1 |
|
صمیمیت عاطفی |
گروه(1) |
20/18 |
10/1 |
96/22 |
05/1 |
13/21 |
06/1 |
گروه(2) |
19/18 |
89/0 |
19/18 |
04/1 |
23/17 |
76/0 |
همانطور که در جدول (2) مشخص است، نمره میانگین گروه آزمایش در همدلی زناشویی در پس آزمون نسبت به پیشآزمون افزایش یافته است، اما در گروه گواه تغییر چندانى نشان نمىدهد. همچنین، مشخص است که نمره میانگین گروه آزمایش در صمیمیت عاطفی در پسآزمون نسبت به پیشآزمون افزایش یافته است و این تغییر در گروه گواه نیز، تغییر چندانى نشان نمىدهد. با این حال، براى بررسى معنادارى، از روشهای آمار استنباطى استفاده شد.
در این بخش، قبل از تحلیل دادههای مربوط به متغیرهای وابسته، برای اطمینان از این که دادههای این پژوهش مفروضههای تحلیل واریانس آمیخته (بینگروهی- درونگروهی) را برآورد میکنند به بررسی آنها پرداخته شد. بدین منظور پیشفرضهای آزمون تحلیل واریانس آمیخته مورد بررسی قرار گرفتند که نتایج آنها به ترتیب در جدول (3) ذکر شدهاند.
جدول 3. نتایج آزمون کولموگروف- اسمیرونوف، آزمون لوین، آزمون M باکس و آزمون کرویت ماوچلی برای بررسی مفروضههای تحلیل واریانس آمیخته
متغیر |
گروه |
کولموگروف- اسمیرونوف |
لوین |
M باکس |
ماچلی |
|||||
آماره |
سطح معنیداری |
آماره لوین |
سطح معنیداری |
F |
سطح معنیداری |
آماره ماچلی |
سطح معنیداری |
گرینهاوس-گیسر |
||
همدلی زناشویی |
دایمند |
187/0 |
065/0 |
953/0 |
953/0 |
194/17 |
056/0 |
326/0 |
001/0 |
597/0 |
کنترل |
129/0 |
200/0 |
||||||||
صمیمیت عاطفی |
دایمند |
107/0 |
200/0 |
403/0 |
530/0 |
538/1 |
161/0 |
643/0 |
001/0 |
737/0 |
کنترل |
135/0 |
200/0 |
همانطور که در جدول (3) مشاهده میشود فرض صفر برای بهنجار بودن توزیع نمرههای دو گروه در متغیرهای همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی مثبت تأیید میشود، یعنی پیش فرض بهنجار بودن توزیع نمرههای متغیرها در جامعه مورد پژوهش مورد تأیید قرار میگیرد. همچنین، نتایج جدول بالا نشان میدهد مقدار آزمون لوین در متغیرهای وابسته پژوهش معنیدار نیست (05/0p>). بنابراین واریانسهای گروههای آزمایشی و گروه گواه، بهطور معنیداری متفاوت نیستند و فرض همگنی واریانسها مورد تأیید قرار میگیرد. همچنین، مقدار M باکس نشان میدهد، مقدار کواریانس بین متغیرهای همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی در گروهها همگن است و تفاوت معنیداری مشاهده نمیشود (05/0p>). از سوی دیگر با توجه به مقدار ماچلی شرط همگنی واریانسها برای متغیرهای همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی برقرار نیست (05/0p<). تحلیل واریانس اندازهگیریهای مکرر (آمیخته) در بیشتر موارد مفروضه کرویت را نقض میکند و باید یک روش جایگزین برای آن پیدا کرد (تاباکنیک و فیدل، 2007؛ ترجمه ایزانلو و همکاران، 1395). بنابراین در گزارش نتایج متغیر همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی از آزمون فرض گرینهاوس - گیسر استفاده شد.
به منظور بررسی معنیداری اثر تعامل درمان و زمان همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی در تحلیل واریانس چندگانه، لامبدای ویلکز محاسبه شد. آزمونهای آماری تحلیل واریانس چندمتغیری در گروه زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند و گروه کنترل، سهم زمان و تعامل درمان و زمان را در متغیر همدلی زناشویی نشان میدهند. ارزش لامبدای ویلکز برای اثر اصلی زمان نشان میدهد که عامل زمان بر روی مدل چندمتغیری اثر داشته است؛ به این معنی که همدلی زناشویی در طول درمان در حال تغییر بوده است (01/0>P و 085/297F= ). علاوه بر این، ارزش لامبدای ویلکز برای اثر تعامل نیز نشان میدهد اثر تعامل زمان و درمان نیز معنیدار است؛ یعنی گروهها در طول زمان در متغیر همدلی زناشویی با یکدیگر تفاوت معنیداری دارند (01/0>P و 604/198F=). همچنین، آزمونهای آماری تحلیل واریانس چندمتغیری در دو گروه زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند و گروه کنترل، سهم زمان و تعامل درمان و زمان را در متغیر صمیمیت عاطفی نشان میدهند. ارزش لامبدای ویلکز برای اثر اصلی زمان نشان میدهد که عامل زمان بر روی مدل چندمتغیری اثر داشته است؛ به این معنی که صمیمیت عاطفی در طول درمان در حال تغییر بوده است (01/0>P و 515/400F= ). علاوه بر این، ارزش لامبدای ویلکز برای اثر تعامل نیز نشان میدهد اثر تعامل زمان و درمان نیز معنیدار است؛ یعنی گروهها در طول زمان در متغیر صمیمیت عاطفی با یکدیگر تفاوت معنیداری دارند (01/0>P و 666/399F=).
جدول 4. اثرات درون گروهی با استفاده از تحلیل واریانس آمیخته در متغیر همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی
متغیر |
منبع تغییرات |
مجموع مجذورات |
درجه آزادی |
میانگین مجذورات |
F |
سطح معنیداری |
اندازه اثر |
توان آزمون |
همدلی زناشویی |
عامل درون گروهی (زمان) |
396/310 |
195/1 |
756/259 |
083/106 |
001/0 |
736/0 |
1 |
متغیر |
منبع تغییرات |
مجموع مجذورات |
درجه آزادی |
میانگین مجذورات |
F |
سطح معنیداری |
اندازه اثر |
توان آزمون |
همدلی زناشویی |
اثر تعاملی زمان و گروه |
588/211 |
195/1 |
068/177 |
314/72 |
001/0 |
656/0 |
1 |
خطا |
187/111 |
408/45 |
449/2 |
|
|
|
|
|
صمیمیت عاطفی |
عامل درون گروهی (زمان) |
899/157 |
474/1 |
144/107 |
709/260 |
001/0 |
873/0 |
1 |
اثر تعاملی زمان و گروه |
226/155 |
474/1 |
330/105 |
295/256 |
001/0 |
871/0 |
1 |
|
خطا |
015/23 |
001/56 |
411/0 |
|
|
|
|
با توجه به عدم تأیید پیشفرض کرویت ماوچلی درباره همگنی واریانسها در متغیر همدلی زناشویی و صمیمت عاطفی، سطرهای مربوط به آزمون گرینهاوس-گایسر گزارش شده است. همانطور که نتایج جدول 4 نشان میدهد همدلی زناشویی در طول زمان تغییراتی داشته است. اندازه اثر زمان بر افزایش متغیر همدلی زناشویی برابر با 736/0 و با توان آماری 1 است. همچنین، نتایج تعامل زمان و درمان نشان میدهد تغییرات همدلی زناشویی در طول زمان بین گروه زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند و کنترل مساوی نیست. علاوه بر این، میزان اثر تعامل درمان و زمان بر افزایش همدلی زناشویی برابر با 656/0 و توان آماری 1 است. همچنین، صمیمیت عاطفی در طول زمان تغییراتی داشته است. اندازه اثر زمان بر افزایش متغیر صمیمیت عاطفی برابر با 873/0 و با توان آماری 1 است. همچنین، نتایج تعامل زمان و درمان نشان میدهد تغییرات صمیمیت عاطفی در طول زمان بین گروه زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند و کنترل مساوی نیست. علاوه بر این، میزان اثر تعامل درمان و زمان بر افزایش صمیمیت عاطفی برابر با 871/0 و توان آماری 1 است.
به منظور مقایسههای زوجی بین نمرات پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری از آزمون تعقیبی بونفرونی استفاده شد. جدول 5 نتایج آزمون تعقیبی بونفرونی را برای همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی نشان میدهد.
جدول 5. نتایج آزمون تعقیبی بونفرونی برای مقایسه همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی در گروههای آزمایش و کنترل
متغیر |
زمان |
گروههای مورد مقایسه |
تفاوت میانگین |
خطای استاندارد |
سطح معنی داری |
همدلی زناشویی |
پیشآزمون |
زوج درمانی تلفیقی دایمند- کنترل |
148/0- |
592/0 |
804/0 |
پسآزمون |
زوج درمانی تلفیقی دایمند- کنترل |
387/4 |
535/0 |
001/0 |
|
پیگیری |
زوج درمانی تلفیقی دایمند- کنترل |
159/6 |
404/0 |
001/0 |
|
صمیمیت عاطفی |
پیشآزمون |
زوج درمانی تلفیقی دایمند- کنترل |
012/0 |
318/0 |
970/0 |
پسآزمون |
زوج درمانی تلفیقی دایمند- کنترل |
770/4 |
332/0 |
001/0 |
|
پیگیری |
زوج درمانی تلفیقی دایمند- کنترل |
901/4 |
293/0 |
001/0 |
نتایج آزمون تعقیبی بونفرونی برای اثر تعامل زمان و درمان در متغیر همدلی زناشویی نشان داد تعامل زمان و درمان در مرحله پیش آزمون معنیدار نیست (05/0> p)؛ در حالی که تعامل زمان و درمان در مرحله پس آزمون و پیگیری معنیدار است. به طوری که تفاوت میانگین بین گروه زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند و گروه کنترل در طول زمان (پسآزمون و پیگیری) معنیدار است (05/0> p). همچنین، نتایج آزمون تعقیبی بونفرونی برای اثر تعامل زمان و درمان در متغیر صمیمیت عاطفی نشان داد تعامل زمان و درمان در مرحله پیش آزمون معنیدار نیست (05/0> p)؛ در حالی که تعامل زمان و درمان در مرحله پس آزمون و پیگیری معنیدار است. به طوری که تفاوت میانگین بین گروه زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند و گروه کنترل در طول زمان (پسآزمون و پیگیری) معنیدار است (05/0>p).
بحث و نتیجهگیری
هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند بر همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی زوجین در سالهای ابتدایی تولد فرزند اول بود. نتایج این پژوهش، نشان داد که زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند موجب افزایش همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی زوجین در سالهای ابتدایی تولد فرزند اول شده است. این یافته با پژوهشهای باش (2016)؛ عباسپور، صالحی و چوبداری (1397) و عباسپور و چوبداری (1399) همسو میباشد. در پژوهش باش (2016)، برای اولین بار نتایج این مدل درمانی نشان داد که زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند از طریق تمرکز بر تعهد، ارتباط، پیوند (اتصال) و ملاحظه (توجه) (که محقق آنها را 4C نامیده است)، میتواند درمان مؤثری برای افزایش رضایت زناشویی در زوجهای دارای کودک خردسال باشد. در پژوهشهای انجام شده توسط عباسپور، صالحی و چوبداری (1397) و عباسپور و چوبداری (1399) بررسی اثربخشی زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند بر پیامدهایی از قبیل هماهنگی زناشویی، شایستگی والدگری، بهزیستی روانشناختی و تعارض زناشویی پس از زایش نخستین فرزند بر روی زوجینی که دارای فرزند کمتر از سه سال بودند نشان داد زوجدرمانی تلفیقی به روش دایمند میتواند برای انتقال به مرحله والدگری کارساز باشد.
این همسویی، از دو بعد قابل بررسی است. اول، اجرای طرح درمان مشابه بر روی متغیرهای وابسته در این تحقیق با تحقیقات اشاره شده، نزدیکی و همسویی یافتهها را موجب شده است. دوم، این همسویی اشارهای است به این موضوع که زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند میتواند به طور خاص برای درمان زوجهایی اجرا گردد که در زمینههای گوناگون روابط زناشویی و ایفای نقش والدینی برای کودکان خردسال، مشکل دارند. بر این اساس، اثربخشی زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند بر همدلی زناشویی در دورهی انتقال به والدگری را میتوان به واسطه فرایندهای حاکم بر آن تبیین کرد.
یکی از مهمترین فرایندهای این درمان، تصریح تعهد و وفادار ماندن به همسر در خلال زندگی مشترک است (باش، 2016). بنابراین، با توجه به این که یکی از رویدادهای مهم زندگی زوجها که میتوان تعهد را در آن زمینه ارتقا داد، انتقال به دورهی والدگری میباشد؛ یکی از اصول مهم این مدل درمانی هم در هنگامی که والدین بهخاطر فشارهای ناشی از انتقال به دوره والدگری دچار پریشانی زیادی میشوند، ایده فرزندپروری مشارکتی بوده است؛ چرا که در این شرایط، وقتی یکی از والدین احساس کند که درک نشده و بیاهمیت و مورد غفلت شریک خود واقع شده (پست[8]، 2015)، این امر میتواند بر چگونگی روابط و سطح رضایت زناشویی آنها تأثیر سوء گذاشته و همدلی زناشویی آن ها را کاهش دهد. نقشهای موجود در رابطه فرزندپروری مشارکتی عبارتند از: کمک به یکدیگر برای انجام فعالیتهای مراقبت از کودک، حمایت از یکدیگر در انجام وظایف مربوط به کودک و ایجاد فضایی سرشار از احترام و عواطف در خانواده (مارگولین و همکاران[9]، 2001). پیگیری مجدد این گفتگوها پس از آن که زوجین شانس برقراری رابطه مجدد را به عنوان یک تیم به دست میآورند، بسیار مهم است؛ زیرا آنها باید بسیاری از این ابزارهای معرفی شده در طی درمان را عملاً در زندگی به کار ببرند. ارزیابی میزان رضایت هر یک از زوجین از نحوه تقسیم وظایف و نقشها در شرایطی که هر یک قادر به همدلی و تفاهم با دیگری شدهاند، میتواند مفید باشد. همچنین، پس از تأکید بر مفهوم همبستگی و انسجام در قالب یک مشارکت متحد در دوران گذار به والدگری به اهمیت استقلال هر یک از زوجین هم توجه شده است. هر دو زوج باید تشویق شوند که زمان بیشتری را جدای از خانواده به خود و نیازهای فردی خویش اختصاص دهند. پدران و مادران، معمولاً این کار را به صورت صرف یک عصرانه در بیرون خانه و خارج از محیط خانوادگی و یا مشارکت در یک تفریح یا سرگرمی مورد علاقه، برای سالم و جوان ماندن خود انجام میدهند. بدین معنا که مثلاً مادر هر پنجشنبه را به کلاس یوگا اختصاص میدهد؛ یا پدر هر سهشنبه شب به باشگاه تنیس میرود. زوجین میتوانند درباره توافق در برنامههایشان و نیاز بالقوه مراقبت از کودک در غیاب یکدیگر بحث کنند. این گفتگوها را میتوان به بخش فرزندپروری هم تعمیم داد، چرا که مراقبت از خود در روابط فرزندپروری برای کارکردن بهصورت یک تیم موثر در تربیت فرزند ضروری است (پست، 2015). بنابراین، به نظر میرسد این مدل درمانی با آموزش همبستگی و انسجام در فرزندپروری مشارکتی، و همچنین، تأکید بر اهمیت استقلال هر یک از زوجین، توانسته همدلی زناشویی را در والدین جدید ارتقا دهد.
از دیگر مفاهیم این درمان که به اثربخشی آن کمک زیادی میکند، این است که به زوجین میآموزد درباره سبکهای ارتباطی و تعارضات خود تأمل بیشتری کنند و به شناسایی الگوهای ارتباطی مشکلساز و چرخهی رفتاری بین زوجین که منجر به تداوم مشکل میشود، بپردازند (گاتمن و همکاران[10]، 1998). در واقع، این شیوهی درمان با هدف ارائه ابزارهایی به زوجین برای تغییر الگوهای تعاملی و درک هیجانات زمینهساز ارتباط مشکل دار ارائه شده است (جانسون، 2008). اغلب اوقات این ارتباط ناکارآمد ادامه پیدا میکند، زیرا هر یک از زوجین در موقعیت مخالف دیگری قرار میگیرند. علت این مشکل ممکن است عقاید زمینهای، باورها، انتظارات، اهداف یا رؤیاهای هر یک از زوجین باشد که با دیگری هماهنگ نیست (گاتمن، 1999). به این ترتیب، یکی از بخشهای مهم در زمینه ارتباط و تنظیم تعارض که در این برنامهی آموزشی احتمالاً موجب افزایش همدلی زناشویی زوجین شده است، تلاش برای فهم هیجانات و افکار طرف مقابل و پاسخدهی به آنها با هیجانات مناسب و همخوان، از طریق شناسایی مشکلات موجود در الگوهای ارتباطی که ممکن است منجر به تعارض شوند؛ بوده است. به این ترتیب که زوجین به بحث دربارهی چهار عنصر مکاشفات گاتمن پرداختند. این چهار مؤلفه عبارتند از: بدبینی، تدافعی بودن، تحقیر و کارشکنی و لجاجت (گاتمن و همکاران، 1998 و پست، 2015). زوجین در این دورهی آموزشی، فرصت این را پیدا کردند تا دربارهی سبکهای ارتباطی و تعارضات خود تأمل کنند و به طور مشترک به دنبال نمونههایی از عناصر چهارگانه فوق در روابط خود باشند. آنها حرکتی را به سوی عمق تعاملات خود آغاز کردند تا مسائل زمینهای ایجاد کننده تعارض شناسایی شوند و الگوهای ارتباطی منفی که مشابه عناصر چهارگانه گاتمن هستند مشخص گردد.
یکی از بخشهای مهم در زمینه پیوندِ عاطفی و فیزیکی که در این برنامه آموزشی احتمالاً موجب افزایش همدلی زناشویی زوجین شده است، تلاش برای همدلی و درک متقابل یکدیگر بوده است. هدف این آموزش، ایجاد مبنایی از تساوی و قدردانی در روابط به منظور تسهیل تلاشهای ترمیمی موفقیت آمیز بوده است (باش، 2016). این موضوع به افزایش رفتارهای "چرخش به سمتِ" کمک میکند تا تعاملات مثبت را در نسبت مناسب 5 به 1 قرار دهد. این رفتارها برای ایجاد فضایی جهت شروع بازسازی صمیمیت هیجانی و ایجاد پیوند عاطفی در روابط ضروری هستند. غالباً این رفتارها میتوانند شامل کارهای کوچکی مثل کنار گذاشتن تلفن همراه و یا رها کردن کار با رایانه و به جای آن شرکت در یک گفتگوی صمیمانهی دو نفره باشد. گفتگویی که به جای تنظیمگری و گوش نکردن به صورت حضور کامل و مشارکتی برگزار شود. همچنین، رفتارهایی مثل تعاملات گرم، ابراز عواطف و محبت به طور خودجوش، احترام و عشق میتواند به صورت کلامی یا غیرکلامی باشد (پست، 2015). بنابراین، در این برنامهی آموزشی زوجین درباره تجارب شان از یافتن فراوانی تعاملات مثبت و منفی طی تجارب گذشته بحث کرده و درباره روشهای افزایش آگاهانه نسبتِ تعاملات مثبت در طول تجارب آینده بحث کردهاند.
یکی دیگر از بخشهای مهم در زمینهی توجه (ملاحظه) که در این برنامه آموزشی احتمالاً موجب افزایش همدلی زناشویی شده است، تلاش برای ایجاد یک حس بنیادی حمایت اجتماعی در والدین بوده است. مطابق تحقیقات کوان و همکاران[11] (1994) تحلیل منحنی رشد نشان داده است که میزان رضایت زناشویی پس از مرحلهی والدینی در طول 15 سال در زوجین کاهش مییابد. زوجین در گذار به مرحلهی والدینی برای تطبیق خود با نقشهای جدید به عنوان والدین و از طرفی تامین نیازهای خود به روابط صمیمانهی توام با حفظ سبک والدگری مطلوب، تحت فشار قرار میگیرند. آنها از این همه تلاش برای انجام وظایف خود از جمله: "حفظ زندگی، تامین هزینههای خانوار، حفظ اوقات سرگرمی، روابط اجتماعی و صمیمیت جنسی و عاطفی" که قبل از بچه دار شدن به راحتی انجام میدادند، خسته میشوند. آنها همزمان با این همه وظایفِ مختلف در شرایط پر استرس به منظور تداوم زندگی با کیفیتِ سابق، نقشهای جدیدی نیز برای مراقبت و دوست داشتن یک کودک (یا کودکان) دارند و این روابط زناشویی را دچار اختلال میکند (باش، 2016). در این برنامه درمانی، والدین یاد گرفتند که با یکدیگر همدلی کرده و به منظور حمایت اجتماعی بهتر یکدیگر، گفتگو کنند. این گفتگو، ابتدا به تقسیم وظایف در خانه و تغییرات احتمالی مسئولیتها به دنبال تولد کودک میپردازد. برای هر یک از زوجین مهم است که دیدگاه خود را درباره تغییر نقشها و میزان رضایت یا نارضایتی خود از تقسیم وظایف را بیان کند. این تعامل، میتواند فضایی ایجاد کند که زوجین انتظارات خود را از یکدیگر بیان کرده و دربارهی تعهدات خود برای همکاری مشترک و متقابل بحث و گفتگو کنند.
اثربخشی زوج درمانی تلفیقی به روش دایمند بر صمیمیت عاطفی زوجین در دورهی انتقال به والدگری را میتوان به واسطهی فرایندهای حاکم بر آن (تعهد، ارتباط، پیوند، توجه ]ملاحظه[) تبیین کرد. در این برنامه درمانی، به منظور افزایش میزان صمیمیت عاطفی بین والدین جدید، از زوجین خواسته شد تا برای تقویت تعهد خود نسبت به یکدیگر تلاش کنند. چرا که مطالعات نشان داده وجود صمیمیت در میان زوجهای متأهل، از عوامل مهم ایجاد ازدواج پایدار میباشد و اجتناب از روابط صمیمانه، از عواملی است که موجب بروز شکست در زندگی خانوادگی شده و روی سایر نقشهای زوجین مانند: نقش والدینی و نقش کاری مؤثر است (باگاروزی، 2014؛ مینوت و همکاران[12]، 2018). مطابق نظریه دلبستگی، میتوان گفت رضایت زناشویی بستگی به میزان برآورده کردن نیازهای همسر به مجاورت، پناهگاه امن و پایگاه ایمن دارد (میکولینسر و شاور[13]، 2007). بنابراین، اگر هر یک از زوجها منبع پایدار و در دسترسی از مجاورت و صمیمیت برای دیگری باشد، حمایت و امنیت کافی و مؤثر برای او تامین کند (پناهگاه امن) و پایگاه ایمن و قابل اتکایی را فراهم کند که برای انجام فعالیتهای مستقل معطوف به رشد و تکامل ضروری است آنگاه میتوانند سطح رضایت زناشویی و صمیمیت عاطفی را ارتقا دهند. به این ترتیب، زوجین در این برنامهی آموزشی دربارهی این که مشکلات مربوط به تعهد در صمیمیت عاطفی چگونه در طول سالیان در رابطه آنها پیش آمده است و این که آنها چگونه میتوانند در این حوزه بهبود ایجاد کنند، بحث کردند. از آن جا که صمیمیت عاطفی، نیاز به ارتباط و در میان گذاشتن همهی احساسات مثبت (شادی، خوشحالی و رضایت) و منفی (غمگینی، ناراحتی، ترس، خشم، گناه، شرم، تنهایی، بیحوصلگی و خستگی) با همسر است؛ برای این که صمیمیت عاطفی بین آنها تقویت شود، توافق کردند که بازداریها یا محدودیتهای اندکی برای ابراز احساساتی که در یک رابطه مجاز شمرده میشود، وجود داشته باشد. به این صورت که هم عواطف مثبت و هم منفی، اجازهی ابراز داشته باشند (باگاروزی، 2014).
یکی از بخشهای مهم در زمینه ارتباط و تنظیم تعارض که در این برنامه آموزشی احتمالاً موجب افزایش صمیمیت عاطفی زوجین شده است، توانمندسازی هر یک از زوجین برای گفتگوی باز دربارهی عناصر زمینهای مشکل و نیز چگونگی مشارکت آنها در حل تعارض بوده است. چرا که صمیمیت عاطفی نیاز به ارتباط و در میان گذاشتن همهی احساسات مثبت و منفی با همسر است. در این زمینه، مطالعات مختلف نشان دادهاند که گفتگو نقش مهمی در روابط عاشقانه دارد (لاونر و همکاران[14]، 2016؛ اشمیت و همکاران[15]، 2016). به گفته آنها گفتگو باعث افزایش رضایت و صمیمیت میشود. به این ترتیب، ابزارهایی به زوجین برای تغییر الگوهای تعاملی و درک هیجانات زمینهساز ارتباط مشکلدار ارایه شده است. هدف این بخش، دستیابی به هیجاناتی است که به الگوهای تعاملی زوجین سوخت میرسانند و زمینه را برای ایجاد مشکل ارتباطی فراهم میکنند. همچنین، در این بخش باز تعریف مشکل به عنوان محصول این هیجانات ابراز نشده و نیازهای دلبستگی زمینهای در هر یک از زوجین صورت میگیرد (جانسون و گرینمن[16]، 2006). اغلب اوقات، این ارتباط ناکارآمد ادامه پیدا میکند؛ زیرا هر یک از زوجین در موقعیت مخالف دیگری قرار میگیرند. علت این مشکل، ممکن است عقاید زمینه ای، باورها، انتظارات، اهداف یا رویاهای هر یک از زوجین باشد که با دیگری هماهنگ نیست (گاتمن، 1999).
یکی از بخشهای مهم در زمینه پیوندِ عاطفی و فیزیکی که در این برنامهی آموزشی احتمالاً موجب افزایش صمیمیت عاطفی زوجین شده است، تلاش برای شناخت اهداف، ارزشها، باورها و رویاهای مشترک زوجین بوده است. ضمناً در این دوره متوجه شدند که هر یک از آنها میتوانند برای تحقق بخشیدن به اهداف و رویاهای اختصاصیِ (غیرمشترک) خود نیز، تلاش کنند. این گفتگوها به گونهای طراحی میشوند که فرهنگ جدیدی را در واحد خانواده ایجاد کند، فرهنگی که اکنون جدیدترین عضو خانواده (کودک) را نیز شامل میشود. این فرهنگ بر نظم معمول و روزمره زندگی و آداب و رسوم خاصی که خانواده به طور کلی دارد، پایهریزی شده است. هدف این است که بحث و گفتگو پیرامون آداب عملی پیوند عاطفی، آزاد باشد. این هدف، از طریق تمرینهایی حاصل میشود که در آن زوجین کارها و مناسبت های روزانه خود را تعریف میکنند. برای مثال، مراسم صرف غذا و سایر روتین های دیگر. مراسم رسمیتر از قبیل سالگرد ازدواج، جشن تولد و تعطیلاتِ مهم نیز، مورد بحث و بررسی قرار میگیرند. هدف از این گفتگوها ایجاد یک سیستم معنایی مشترک برای کشف و تعریف اهداف و ارزشهای مشترک زوج است. این فرایند را میتوان با بحث در مورد ارزشهای مهم خانواده برای هر یک از زوجین، اهمیت نقشهای یکدیگر در خانواده و روشهای ایجاد یکپارچگی در بخشهای مهم هویت فردی در سیستم جمعی خانواده و تأمین شرایطی که زوجین در آن احساس کنند یک تیم حمایتی صمیمی و منسجم هستند، تسهیل گردد (گاتمن و گاتمن، 2008).
یکی دیگر از بخشهای مهم در زمینه توجه (ملاحظه) که در این برنامهی آموزشی احتمالاً موجب افزایش صمیمیت عاطفی شده است، تلاش برای افزایش حمایت عاطفی زوجین بوده است. حمایت عاطفی، بر بحث و گفتگو درباره احساسات، نگرانیها، ترسها، تأیید و عشق در میان زوجین در مواقع پراسترس تاکید میکند. اعتقاد بر این است که حمایت عاطفی با ایجاد احساس همبستگی و اتحاد متقابل و احساس تنها نبودن در مقابله با مشکلات، در کاهش اضطراب و افسردگی نقش مهمی دارد (ویل و شاینر[17]، 2000). این برنامه درمانی بر ایجاد فضایی امن متمرکز بوده که در آن فضا زوجین هر دو بتوانند از این که آسیب پذیری های عاطفی خود را ابراز کنند، احساس راحتی نمایند. چرا که بر اساس مدل فرآیند بین فردی صمیمیت، صمیمیت از طریق دو فرآیند مرتبط ایجاد میشود: بیان احساسات خود و توجه به احساسات همسر و پاسخدهی همسر (یعنی پاسخهای همسر که قابل فهم، معتبر و متمرکز بر مراقبت باشد) (لورنسو و همکاران[18]، 1998). به عبارت دیگر، وقتی زوجین بتوانند به راحتی عواطف و احساسات خود را ابراز کنند، قادر خواهند بود تا در مواجهه با استرسها، ضمن ابراز عواطف خود به تشویق و حمایت یکدیگر بپردازند و در نتیجه صمیمیت عاطفی بین آنها افزایش پیدا کند.
پژوهش حاضر، دارای چند محدودیت به شرح ذیل میباشد. اول، این برنامه صرفاً محدود به والدین کودکان خردسال است. در حالی که زوجهای فاقد فرزند و والدین بچههای بزرگتر نیز ممکن است مشکلاتی داشته باشند و میتوانند از این برنامه سود ببرند. دوم، این برنامه در دوران شیوع ویروس کرونا برگزار شد و به این دلیل زوجین کمتری برای شرکت در این برنامه درمانی- آموزشی اعلام آمادگی نمودند. سوم، اگر چه این برنامه فواید مشخصی برای زوجها دارد، اما این دورهی شش هفتهای برای کمک کوتاه مدت به زوجهایی طراحی شده است که مشکلاتی در خصوص والدشدن و روابط زناشویی دارند. چارچوب محدود زمانی که طی آن دادهها جمعآوری میشود، مانع از کسب اطلاعات در خصوص مشارکت طولانیمدت و نیز اثربخشی تکالیف ارائه شده در طی برنامه میگردد. پیشنهاد میشود این برنامه درمانی برای زوجهای فاقد فرزند و والدین بچههای بزرگتر نیز به منظور حل تعارضها و مشکلات زناشویی استفاده شود و هم چنین، زوجین تحت مطالعه در دورههای زمانی طولانی مدت مورد بررسی قرار گیرند تا از وضعیت اثربخشی این مدل درمانی در طی زمان مطلع شویم.
به طور کلی، نتایج حاکی از تأثیر این مدل درمانی برای حل مسائل و مشکلات ناشی همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی زوجین در سالهای ابتدایی تولد فرزند اول بوده است و این که تمرکز بر فرایندهای چهارگانه تعهد، ارتباط، پیوند (اتصال) و ملاحظه (توجه) (که محقق آنها را "4C" نامیده است) میتواند درمان مؤثری برای افزایش همدلی زناشویی و صمیمیت عاطفی در زوجهای دارای کودک خردسال باشد. بنابراین، طرح پیشنهادی حاضر همدلی زناشویی وصمیمیت عاطفی را به عنوان دو منبع خاص گفتگو/ پاسخگویی به فهرست بالقوه منابع سازگاری زوجی اضافه میکند که میتوان آنها را با تحقیقات اساسیتر در برنامههای آموزشی برای کمک به زوجها برای مقابله با انتقال به دوره والدگری ادغام کرد.
این مقاله برگرفته از پایان نامه دکتری نویسنده اول در رشته مشاوره دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز میباشد. همچنین، پژوهش حاضر دارای کد اخلاقی به شناسهی (IR.IAU.AHVAZ.REC.1399.090) از دانشگاه آزاد اسلامی- واحد اهواز میباشد.
تضاد منافع
نویسندگان اعلام میدارند که هیچ گونه تضاد منافعی وجود ندارد و در انجام پژوهش، کلیه موازین اخلاقی رعایت و لحاظ شده است.
سپاسگزاری
از تمامی افراد شرکتکننده در پژوهش تشکر و قدردانی میشود.
[1]. Schumm
[2]. Jolliffe & Farrington
[3]. Batson
[4]. Schaefer & Olson
[5]. Walker & Thompson
[6]. Schumm et al
[7]. Shek
[8]. Post
[9]. Margolin et al
[10]. Gottman et al
[11]. Cowan et al
[12]. Minnott et al
[13]. Mikulincer & Shaver
[14]. Lavner et al
[15]. Schmidt et al
[16]. Johnson & Greenman
[17]. Will & Shinar
[18]. Laurenceau et al