Patterns of Marital Interaction of Undifferentiated Individuals: A qualitative study

Document Type : Original Article

Authors

1 Bojnourd University.Faculty of Humanities

2 Department of Counseling, Humanities Faculty, University of Bojnord, Bojnord, Iran.

Abstract

The existence of differences in couple interactions is due to the intrapersonal and interpersonal characteristics of couples. The aim of this study is identify patterns of marital interaction in the context of undifferentiated. This research was conducted using qualitative method and phenomenological design. Participants included 11 females and 7 males whose differentiation scores were one standard deviation below average and whose anxiety was one standard deviation above average. Participants were selected by using purposive sampling and Criterion-based method. Data collection was made through semi - structured interview. Also, scales of Skowron and Friedlander differentiation and General Health Questionnaire were used to cover the inclusion criteria. The interviews were coded and analyzed according to Dickelmann's seven-step approach. The analysis of the interviews led to the identification of 118 initial codes, Based on semantic similarity, it was classified into 14 subcategory. Then related concepts were categorized into 5 main categories, which are: Passivity constructor interactive patterns, 2- Hostile interactive patterns, 3- Controlling interactive patterns, 4- Responsibility-oriented interactive patterns, 5- Patterns based on Lack of understanding another point of view. This study emphasizes the role of differentiation of self in marital interaction patterns. In addition, the results indicate the existence of destructive patterns of marital interaction in undifferentiated individuals.

Keywords

Main Subjects


گوهای تعامل زناشویی افراد تمایزنایافته: یک مطالعه کیفی

زینب عبدیوسفخانی[1] | علی‌اکبر سلیمانیان[2] | زینب گل‌پیچ[3]

چکیده

هدف اصلی پژوهش حاضر شناسایی الگوهای تعاملی زوج­ها در بستر تمایزنایافتگی است. وجود تفاوت در تعاملات زوجی به‌واسطه ویژگی­های درون فردی و بین فردی زوج­ها است. این پژوهش با استفاده از روش کیفی و طرح پدیدارشناسی تفسیری انجام گرفت. مشارکت‌کنندگان شامل 18 فرد متأهل (11 زن و 7 مرد) بودند که نمرات تمایزیافتگی آنها یک انحراف استاندارد پایین­تر از میانگین و اضطراب آنان یک انحراف استاندارد بالاتر از میانگین بود. انتخاب مشارکت‌کنندگان با استفاده از نمونه‌گیری هدفمند و روش ملاک محور انجام شد و جمع‌آوری اطلاعات از طریق مصاحبه نیمه­ ساختاریافته در فاصله زمانی بین مرداد ماه سال 1399 تا خرداد سال 1400 صورت گرفت. همچنین، به‌منظور پوشش دادن ملاک‌های ورود از مقیاس تمایزیافتگی اسکورن و فریدلندر و پرسشنامه سلامت عمومی استفاده گردید. مصاحبه­ها طبق رویکرد هفت مرحله‌ای دیکلمن مورد کدگذاری و تحلیل قرار گرفت. تجزیه و تحلیل مصاحبه‌ها، منجر به شناسایی تعداد 118 کد اولیه شد که بر اساس شباهت معنایی، در 14 مفهوم قرار گرفت. سپس مفاهیم مرتبط با هم در 5 مقوله اصلی دسته‌بندی شدند که عبارت‌اند از: 1- الگوهای تعاملی منفعل‌ساز 2- الگوهای تعاملی خصمانه 3- الگوهای تعاملی کنترل‌گرانه 4- الگوهای تعاملی مبتنی بر سلب مسئولیت 5- الگوهای مبتنی بر عدم درک دیدگاه مقابل. این پژوهش بر نقش تمایزیافتگی در الگوهای تعامل زناشویی تأکید می­کند. به‌علاوه نتایج نشان‌دهنده وجود الگوهای مخرب تعامل زناشویی در افراد نامتمایز است.

کلیدواژه‌‌ها: تمایزیافتگی، الگوهای تعامل زناشویی، پدیدارشناسی

 

[1]. دانشجوی کارشناسی ارشد مشاوره، گروه مشاوره، دانشگاه بجنورد، بجنورد، ایران.

  1. نویسنده مسئول: دانشیار، گروه مشاوره، دانشگاه بجنورد، بجنورد، ایران. Soleimanian@ub.ac.ir
  2. استادیار، گروه مشاوره، دانشگاه بجنورد، بجنورد، ایران.

 

مقدمه

تمایزیافتگی از جمله مفاهیم کلیدی در نظریه بین نسلی بوئن[1] است و تحت عنوان آمیختگی_تمایزیافتگی نیز شناخته می‌شود. این مفهوم به میزان توانایی فرد جهت برقراری تعادل بین کارکردهای عقلانی-هیجانی و صمیمیت-خودمختاری در رابطه اشاره دارد(چوی و ماردوک[2]، 2017).افراد تمایزیافته دارای هویت مشخص و استقلال در افکار و باورها هستند و در مواجهه با استرسورهای موجود در زندگی، کنترل هیجانی مناسب و عملکرد منطقی دارند و به همین دلیل  پاسخ‌های تکانشی بروز نمی‌دهند(سایفجی- کرنک [3]و همکاران، 2013).

هر اندازه میزان تمایزیافتگی فرد کم­تر باشد به احتمال بیشتری درهم­آمیختگی هیجانی با دیگران را تجربه خواهند کرد(جانکوسکی و هوپر[4]، 2012؛بارتل- هارینگ و لال[5]،2010). افراد تمایزنایافته هویت و ارزش­های تعریف‌شده‌ای ندارند و به‌دلیل عدم تفکیک فرایندهای فکری و احساسی در احساسات خود غرق می­شوند. این افراد هنگام بروز مشکلات همگام با موج عاطفی خانواده حرکت می­کنند و قادر به سنجش متفکرانه موقعیت نیستند در نتیجه برای رفتارهای خود مبنای منطقی ندارند و تحت تأثیر هیجانات دریافتی از سوی دیگران رفتارهای اتوماتیک­وار نشان می­دهند(چوی و ماردوک[6]، 2017؛ فریتس[7]، 2018). نتایج پژوهش­ها نیز حاکی از آن است که افراد تمایزنایافته در مواجهه با چالش­ها کنترل مطلوبی بر رفتار خود ندارند و اغلب به‌طور غیر ارادی و بر پایه عواطف واکنش نشان می­دهند(هولمن و باسبی[8]، 2011؛کریکاک[9] و همکاران، 2012) ودر حقیقت این افراد تحت تأثیر احساساتی هستند که از آن درک درستی ندارند.

معمولاً در شرایط عادی، نوعی استدلال منطقی بر رفتار همه افراد حاکم است(اسکورن[10] و همکاران، 2010). اما در شرایط اضطراب­زا تمایزنایافتگی خود را بیشتر نشان می­­دهد؛ به بیان دیگر عکس‌العمل فرد در برابر عوامل استرس­زا نشانگر سطح تمایزیافتگی وی است(کیم و کیم[11]، 2016). پایین بودن قدرت سازگاری افراد تمایزنایافته در مواجهه با استرس، باعث ایجاد اضطراب مزمن یا نگرانی فراگیر در رابطه با موقعیت‌های تنش‌زا می‌شود که اختلال در عملکرد و رفتارهای غیرارادی و ناکارآمد را به دنبال دارد(بارتل- هارینگ و لال،2010؛ تیتلمن[12]، 2014).

همه افراد در طول زندگی انواع استرسور­ها را تجربه می­کنند اما سبک پاسخ‌دهی افراد به آن­ها متفاوت است. برخی پاسخ‌ها از نوع هیجان­مدار (شامل روش­هایی برای کنترل هیجان­ها)، برخی مسئله­مدار (شامل انواع فعالیت­های مستقیم جهت حل مشکل) و تعدادی اجتناب­مدار (شامل روش­هایی برای انکار یا کوچک شمردن موقعیت تنش­زا) هستند(سایفجی- کرنک و همکاران، 2013؛ اسزابو[13]و همکاران، 2016).علاوه بر تجربه فردی در شرایط استرس­زا، ماهیت ازدواج و زندگی زناشویی ایجاب می­کند که زوج به‌طور مداوم استرسورهای گوناگون را تجربه کنند. این استرسورها می‌تواند ناشی از مراحل تحولی خانواده (مانند به دنیا آمدن فرزند و عهده­دار شدن نقش والدی)(کلات و برون[14]، 2016)،استرسورهای عمودی (شامل ادراکات درونی زوج است که از خانواده اصلی­های اصلی کسب کرده و به رابطه زوجی وارد می­کنند) و افقی (حوادث ناگهانی مانند مرگ یکی از اعضای خانواده)(گلدنبرگ و گلدنبرگ[15]، 1396)باشد. اما همان‌طور که سبک پاسخ‌دهی افراد به شرایط اضطراب زا و استرسورها متفاوت است، شیوه­ی پاسخ‌دهی زوج‌ها هم متفاوت است و علاوه بر آن، ماهیت رابطه زوجی، نوع پاسخ‌دهی زوج را به استرسورها از حالت فردی خارج و در قالب الگوهای تعاملی خاصی صورت‌بندی می­کند(لی و روبرتز[16]، 2018).

 الگوهای تعاملی زوجی شامل روش‌های برقراری رابطه و چگونگی برخورد زن و شوهر با تعارضات گوناگون است و استفاده از الگوهای تعاملی مؤثر باعث افزایش درک متقابل و ارضای نیازهای روانی زوج می‌شود(هانسون و السون[17]، 2018). الگوهای تعاملی زوجی به چهار دسته کلی تقسیم شده است: 1- الگوهای پرشور و نشاط: زوجین دارای روابط گرم و صمیمانه هستند و تعارضات را با گفت­و­گو حل می‌کنند2- الگوهای انطباقی: برخورد زوجین در راستای پیشگیری از تعارضات شدید، توأم با صبر و مدارا است3-الگوهای سنتی: سطح تعاملات زوجین محدود است و به‌دلیل وجود نقش‌های تعریف شده، تنش‌ها کم است4- الگوهای متعارض: تعاملات زوجین خصمانه و همراه با نارضایتی است و روابط آنان به‌دلیل رفتارهای متناقض و بی‌ثباتی، توأم با تنش است(گاتمن و گاتمن[18] ، 2021).

به‌طور خلاصه، شکاف پژوهشی در مطالعه حاضر مربوط به عدم شناسایی الگوهای تعامل زناشویی در افراد تمایزنایافته است. منطبق با نظر دیدگاه­های سیستمی در زوج‌درمانی و خانواده‌درمانی، ویژگی­های فردی می­تواند الگوهای تعامل زناشویی را متأثر سازد. تمایزنایافتگی به‌عنوان یک ویژگی طرح‌شده در این نظریه­ها، به مجموعه­ای از ویژگی­ها اطلاق می­شود که به‌واسطه آن افراد آمادگی واکنش­های هیجانی متناسب با موقعیت را ندارند؛ و در موقعیت­های بین فردی نظیر تعاملات زناشویی واکنش­های خودآیندی را نشان می­دهند که حاکی از عدم درک صحیح از موقعیت است. به‌علاوه وجود هسته ضعیف خود و عزت نفس پایین و سطوح بالای اضطراب در این افراد می­تواند تعاملات زناشویی را به‌صورت مضاعف پیچیده نماید. این مختصات می­تواند الگوهای تعامل زناشویی خاصی را ایجاد نماید که به‌صورت بالقوه همراه با تنش و تعارض هستند. هرچند که پژوهش­های مختلف به وجود انواع الگوهای تعاملی زوجی در رابطه با متغیرهای متنوع نظیر الگوهای خواب و بیداری(گان[19]و همکاران، 2021)، خانواده­های چندهمسری(سینای و پیلیج[20]، 2021)، زوج­های دارای شرایط ویژه نظیر زوج­های دارای فرزندان مبتلا به اختلالات طیف اتیسم(هارتلی[21] و همکاران، 2018)، افراد مبتلا به دردهای مزمن (بارنس[22]  و همکاران، 2018) و الگوهای تعامل زناشویی در زوج­های عادی (گاتمن و گاتمن، 2021)اشاره کرد­ه­اند و از طرفی مطالعات بسیاری به ویژگی­های افراد تمایز نایافته و پیامدهای این تمایزنایافتگی در خانواده و انتقال الگوهای بین نسلی (کیم و ژانگ، 2015؛ لاهاو[23] و همکاران، 2019)، همچنین ارتباط تمایزیافتگی با متغیرهایی مانند بی­رمقی زناشویی( محمودپور و همکاران، 2020)، ناگویی خلقی(آکسته و آگنج،1400)و ناگویی هیجانی(عبدی و نیکخواه،1400) اشاره داشته­اند اما به چگونگی الگوهای تعامل زناشویی افراد تمایز نایافته نپرداخته­اند. ضرورت بررسی این مسئله، به اهمیت مفهوم فرافکنی و انتقال الگوهای هیجانی بین نسلی در نظریه بوئن مربوط است. فرافکنی اشاره به فرایندی دارد که والدین از آن برای انتقال تمایزنایافتگی به مستعدترین فرزند استفاده می­کنند؛ که اغلب از طریق مثلث­سازی و کشاندن فرزند به درون روابط والدین صورت می­گیرد. طبق فرایند انتقال چندنسلی، افراد تمایزنایافته الگوهای هیجانی موجود در بافت خانواده اولیه را به‌صورت خودکار می­پذیرند و به نسل بعدی منتقل می­کنند(گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1396). بوئن معتقد است تکرار این انتقال بعد از چندین نسل، حتی می­تواند به بروز نشانه­های بیمارگون مانند اسکیزوفرنی در نسل­های بعدی منجر شود. از طرفی بوئن اشاره می­کند که مسیر رهایی از تمایزنایافتگی، رسیدن به‌نوعی بینش نسبت به الگوهای هیجانی منتقل شده، است(کر[24]، 2011). شناسایی الگوهای تعامل زناشویی افراد تمایز نایافته و کمک در جهت کسب بینش نسبت به این الگوهای هیجانی، می‌تواند چرخه فرافکنی و انتقال بین نسلی این الگوها را متوقف و زوج را به سمت اتخاذ الگوهای تعاملی سالم سوق دهد. مطابق با شکاف پژوهشی بیان شده و اهمیت بررسی موضوع، پژوهش حاضر در صدد کشف الگوهای تعامل زناشویی در افراد تمایز نایافته است.

روش شناسی

پژوهش حاضر با استفاده از روش کیفی و طرح پدیدارشناسی انجام شد. هدف و غایت پژوهش پدیدارشناسی، توصیف و شناسایی پدیده‌ها به همان صورتی است که در موقعیتی مشخص از سوی افراد ادراک می‌شود(بانیستر[25]و همکاران، 2011). در پژوهش حاضر منطق استفاده از این روش ، مربوط به ماهیت مسئله مبنی بر اکتشاف الگوهای تعامل زناشویی افراد تمایزنایافته، است. جهت دستیابی به این هدف و پاسخ به مسئله پژوهش، لازم بود به بررسی تجربه زیسته افراد تمایز نایافته در مورد شیوه­هایی که به‌طور ثابت و مکرر با همسر خود تعامل می‌کنند، پرداخته شود. به عبارتی فرد تمایزنایافته به‌عنوان شخصی که تجربه زندگی با یک حالت روان‌شناختی خاص را دارا است می­تواند تجارب زیسته متفاوتی با سایرین داشته باشد. بنابراین پدیده مورد مطالعه، کنش و واکنش­های زوجی این فرد با مختصات خاص در تعامل با همسرش است. و روش کیفی با استفاده از طرح پدیدارشناسی تفسیری این امکان را فراهم می‌ساخت.

مشارکت‌کنندگان در این پژوهش شامل 18 فرد متأهل (11 زن و 7 مرد) بودندکه در فاصله زمانی بین مرداد ماه سال 1399 تا خرداد سال 1400 مصاحبه شدند. ملاک‌های ورود پژوهش شامل این موارد است: 1-عدم مصرف داروهای روانپزشکی ( مشارکت‌کننده و همسر) 2- عدم داشتن اعتیاد و سو مصرف مواد (مشارکت‌کننده و همسر) 3- عدم اقدام برای طلاق 4- نمره یک انحراف استاندارد پایین­تر از میانگین در مقیاس تمایزیافتگی و یک انحراف استاندارد بالاتر از میانگین در مقیاس اضطراب (در توضیح آن‌که چرا ملاک یک انحراف معیار بالاتر از میانگین در " اضطراب" بررسی شده است، باید به متون مربوط به تمایزنایافتگی در نظریه بوئن اشاره کرد که یکی از ویژگی‌های اصلی افراد تمایزنایافته را مضطرب بودن آنها می‌داند. لذا برای تشخیص افراد تمایز نایافته علاوه بر تمایزنایافتگی، اضطراب را نیز مورد بررسی قرار گرفت). برای انتخاب مشارکت‌کنندگان، از نمونه‌گیری هدفمند و روش ملاک محور استفاده شد. انتخاب مشارکت‌کنندگان تا حد اشباع نظری ادامه پیدا کرد و در نهایت 18 مشارکت‌کننده (11 زن، 7 مرد) مورد بررسی قرار گرفتند. به این معنا که بعد از مصاحبه شانزدهم، دو مصاحبه جهت اطمینان از رسیدن به اشباع انجام گرفت.

در پژوهش حاضر برای جمع‌آوری اطلاعات از مصاحبه نیمه ساختاریافته استفاده شد. فرم مصاحبه نیمه ساختاریافته بر مبنای نظر متخصصان و ادبیات پژوهش تنظیم و پس از آن در یک مطالعه مقدماتی، روایی محتوایی آن بر اساس ضریب CVI[26] بررسی شد و با استخراج سؤالات متناسب با اهداف پژوهش فرم نهایی مصاحبه تدوین گردید. ضریب CVI محاسبه‌شده بر اساس نظر پنج متخصص حوزه مشاوره خانواده، برابر با 1 (توافق کامل) محاسبه گردید. سؤال اصلی عبارت بود از: موقعیت یا موقعیت‌های اخیری که شما و همسرتان را تحت فشار قرار داده و برایتان استرس ایجاد کرده چه بوده است؟ واکنش شما به این موقعیت و عکس‌العمل همسرتان نسبت به واکنش شما چه بود؟ یا واکنش همسرتان به این موقعیت و عکس‌العمل شما نسبت به واکنش همسرتان چه بود؟ علاوه بر سؤال اصلی، پنج موقعیت فرضی به شرح زیر مطرح شد که مشارکت‌کنندگان با تصور خود در آن موقعیت به سؤالات پاسخ می­دادند: 1- موقعیتی را فرض کنید که در آن فرزندتان مسئله‌ای را ایجاد می‌کند (مانند انجام ندادن تکالیف، بی‌نظمی، دعوا یا قشقرق). شما (یا همسرتان) به این موقعیت چطور واکنش نشان می‌دهید؟ همسرتان (یا شما) نسبت به واکنش شما چگونه عکس‌العمل نشان می‌دهد؟. 2- موقعیتی را به یاد بیاورید که شما از طرف همسرتان در یک عمل انجام‌شده قرار گرفته‌اید (مانند دعوت مهمان بدون هماهنگی با شما یا پذیرفتن دعوت دیگران بدون هماهنگی با شما). شما به این رفتار همسرتان چطور واکنش نشان داده‌اید؟ و عکس‌العمل او چگونه بوده است؟. 3- موقعیتی را فرض کنید که همسرتان با خانواده شما (یا شما با خانواده همسرتان) درگیر مشکل شده است. او (یا شما) در این موقعیت چطور رفتار کرده است و واکنش شما (یا همسرتان) به رفتار همسرتان (شما) چگونه بوده است؟. 4- موقعیتی را فرض کنید که یک ویژگی یا خصوصیت منفی همسرتان که چندین بار در خصوص آن به او تذکر داده‌اید (مثلاً بی‌نظمی، وسواس زیاد، اهمال‌کاری یا حساس بودن) دوباره تکرار می‌شود. واکنش شما به این موقعیت چگونه است؟ عکس‌العمل همسرتان به واکنش شما چیست؟. 5- خودتان را در موقعیتی تصور کنید که میل به صمیمیت فیزیکی (مثل هم‌آغوشی) یا رابطه جنسی با همسرتان دارید ولی او به هر دلیل شما را پس میزند، واکنش شما به این موقعیت چگونه است؟ عکس‌العمل همسرتان به واکنش شما چیست؟

همچنین، در این پژوهش به‌منظور پوشش دادن ملاک‌های ورود از مقیاس تمایزیافتگی اسکورن و فریدلندر[27] (DSI) و پرسشنامه سلامت عمومی[28] (GHQ) استفاده شد که در ادامه ویژگی­های روان‌سنجی هریک بیان می­گردد.

پرسشنامه تمایزیافتگی اسکورن و فریدلندر: این مقیاس اولین بار توسط اسکورن و فریدلندر در سال 1998 در 43 ماده طراحی و اجرا شد و تمرکز اصلی آن روی روابط مهم زندگی و ارتباط جاری افراد با خانواده اصلی است و از چهار خرده مقیاس 1- واکنش­پذیری عاطفی 2-جایگاه من 3- گریز یا گسلش عاطفی و 4- هم­آمیختگی با دیگران تشکیل شده است. نمره­گذاری مقیاس، در طیف لیکرت از 1 (ابداً در مورد من درست نیست) تا 6 (کاملاً در مورد من صحیح است) انجام می­گیرد که حداقل و حداکثر نمره به ترتیب 43 و 258 است. نمره‌گذاری برخی از ماده­ها نیز به‌صورت معکوس انجام می­شود. اسکورن و اسمیت (2003) توسعه‌دهندگان اصلی این مقیاس ضرایب همسانی درونی در کل پرسشنامه را برابر 92/0 و برای واکنش عاطفی 89/ 0، گسلش عاطفی 84/ 0، موقعیت من 81/0 و آمیختگی با دیگران 81/0 گزارش نموده­اند. روایی سازه فرم ایرانی این مقیاس بیانگر ساختار عاملی مناسب این مقیاس است به‌علاوه ضریب آلفای کرونباخ فرم ایرانی این مقیاس برابر با 76/0 محاسبه گردیده است (رسولی  و همکاران ، 2016).

پرسشنامه سلامت عمومی: این پرسشنامه از شناخته‌شده‌ترین ابزارهای غربالگری اختلالات روانی و ارائه­شده توسط گلدبرگ در سال 1976 است که به‌صورت فرم‌های 12، 28، 30 و 60 در دسترس است. در این مجموعه فرم 28 سؤالی آن ارائه گردیده است که سؤالات آن در بر گیرندة چهار خرده مقیاس است که هر یک از آنها خود شامل 7 سؤال می‌باشند. سؤالات 7-1 مربوط به مقیاس علائم آسوده اختلال عملکرد اجتماعی، و سؤالات 28-22 نیز مربوط به مقیاس افسردگی می‌باشند. این ابزار یک پرسشنامه خود گزارشی مناسب برای اهداف تشخیصی و پژوهشی است (گلدبرگ و هیلییر[29]، 1979). پایداری ساختار عاملی و سطح مطلوب ویژگی­های روان‌سنجی این پرسشنامه در فرهنگ­ و جوامع مختلف از جمله جامعه ایرانی مورد تائید قرار گرفته است و به همین جهت استفاده گسترده­ای در کارهای بالینی و مطالعات پژوهشی دارد( اردکانی  و همکاران، 2016). ضرایب آلفای کرونباخ خرده مقیاس­های این پرسشنامه بین 71/0 تا 84/0 محاسبه گردیده است که این ضریب برای خرده مقیاس اضطراب برابر با 83/0 محاسبه گردیده است. روایی ترکیبی نسخه ایرانی نیز بین 85/0 تا 91/0 محاسبه گردید که این مقدار برای خرده مقیاس اضطراب برابر با 89/0 گزارش شده است (اردکانی و همکاران، 2016).

تحلیل داده‌ها طبق رویکرد هفت مرحله‌ای دیکلمن[30] انجام شد. این رویکرد مراحل زیر را شامل می‌شود: الف) خواندن متن مصاحبه‌ها جهت رسیدن به درک کلی از آن ها ب) نوشتن خلاصه‌های تفسیری و کدگذاری مضمون‌های به‌دست‌آمده ج) تحلیل کردن گروهی تمامی خلاصه‌ها به جهت مشخص ساختن مضمون‌های اصلی د) مراجعه به مشارکت‌کنندگان یا متن اصلی مصاحبه برای مشخص ساختن عدم موافقت با تفاسیر صورت گرفته یا ناسازگاری‌ها و سپس نگارش تحلیلی ترکیبی برای هر کدام از مصاحبه‌ها ه) مقابله و مقایسه کردن متن مصاحبه‌ها برای شناسایی و وصف معانی و فعالیت‌های مشترک و) مشخص نمودن الگوهایی که بتواند مضمون‌های مختلف را به هم پیوند بزند ز) به‌دست آوردن پیشنهاد‌ها و نظرات گروه پژوهش و دیگر افراد آشنا با محتوا و نحوه مطالعه در مورد پیش‌نویس نهایی و نوشتن گزارش نهایی(دیکلمن و همکاران، 1989 ).

منطبق با مفهوم‌سازی بوئن در خصوص تمایزیافتگی، همه افراد سطوحی از عدم تمایز را نشان می­دهند و هیچ فردی در پیوستار تمایزیافتگی، تمایز یافته کامل تلقی نمی­گردد در عین حال سطوح تمایزیافتگی می­تواند از خفیف تا شدید گزارش شود. بر همین مبنا همه افراد سطحی از این ویژگی را دارا هستند. مبتنی بر همین مفهوم‌سازی، جهت انتخاب مشارکت‌کنندگان، لینک الکترونیکی مقیاس‌های تمایزیافتگی خود و پرسشنامه سلامت عمومی به همراه توضیحاتی در مورد اهداف پژوهش از طریق شبکه‌های اجتماعی مانند واتس­اپ و تلگرام و در گروه­های عمومی نظیر صفحات مرتبط با گروه­های کاری یا خانوادگی، ارسال گردید. در توضیحات ارائه­شده از افراد متأهل دعوت شد به سؤالات پاسخ دهند. این لینک به‌گونه‌ای تنظیم شده بود که اگر فردی ویژگی­های جمعیت شناختی لازم در این پژوهش را داشت­­­- نظیر متأهل بودن، عدم مصرف داروهای روانپزشکی، عدم داشتن اعتیاد و عدم اقدام برای طلاق – سایر سؤالات شامل گویه­های پرسشنامه سلامت عمومی و مقیاس تمایزیافتگی برای آن فرد نمایش داده می­شد. به‌علاوه در ابتدای پرسشنامه از افراد درخواست می­شد که در صورت تمایل شماره تماس خود را برای شرکت احتمالی در مصاحبه­ها ارسال نمایند. هم‌زمان با دریافت پاسخ­ها و نمره‌گذاری آنها، افرادی که نمرات آنها در مقیاس تمایزیافتگی یک انحراف استاندارد پایین­تر از میانگین (پایین‌تر از 145) و نمره خرده مقیاس اضطراب آنها در پرسشنامه سلامت عمومی یک انحراف استاندارد بالاتر از میانگین بود (بالاتر از 14) به‌عنوان افرادی که ملاک‌های ورود به پژوهش را احراز کرده­اند در لیست قرار داده می‌شدند تا در صورت لزوم با آن­ها مصاحبه شود. انتخاب مشارکت‌کنندگان و تحلیل مصاحبه­ها، یکی پس از دیگری انجام می­گرفت و تحلیل هر مصاحبه کار گردآوری داده­ها در مصاحبه بعدی را هدایت می‌کرد. مصاحبه­ها مبتنی بر مفاهیم در حال تکوین و به‌منظور پرورش و اشباع مقوله‌های به‌دست‌آمده انجام می‌شد. نمونه‌گیری تا حد اشباع نظری یعنی تا جایی که در جریان مصاحبه هیچ داده جدید یا مرتبط به یک مقوله به‌دست نیامد، ادامه پیدا کرد که در نهایت 18 مشارکت‌کننده مورد بررسی قرار گرفتند. مصاحبه­ها به‌صورت حضوری و تلفنی انجام گردید. در ابتدای هر مصاحبه، هدف از انجام مصاحبه ذکر و برای ضبط محتوای مصاحبه اجازه گرفته می­شد. در مورد محرمانه بودن اطلاعات و صدای ضبط‌شده نیز به مشارکت‌کنندگان اطمینان داده شد. مدت زمان اجرای هر مصاحبه بین 30 تا 50 دقیقه بود و انجام همه مصاحبه‌ها یک دوره 11 ماهه به طول انجامید.

در پژوهش‌های کیفی، مفهوم قابلیت اعتماد به‌جای دو مفهوم اعتبار و روایی استفاده می‌شود. در این پژوهش برای دستیابی به شاخص قابلیت اعتماد، از سه روش مرتبط با رویکرد کل‌نگر استفاده شد که عبارت‌اند از: الف) بسندگی در نمونه‌گیری، به این صورت که در کدگذاری مصاحبه شانزدهم یافته جدیدی اکتشاف نشد و برای اطمینان از رسیدن به اشباع دو مصاحبه دیگر انجام گردید. در مجموع با انجام 18 مصاحبه و عدم وجود کد جدید در سه مصاحبه آخر نمونه‌گیری بسنده در نظر گرفته شد. ب) همخوانی داده‌های جمع‌آوری‌شده با تجزیه و تحلیل اطلاعات: برای اطمینان از کدگذاری­ها، دو متخصص در حوزه مشاوره خانواده کدگذاری‌ها را بررسی و با متن اصلی مصاحبه تطبیق می‌دادند و در صورت عدم همخوانی اصلاحاتی در عنوان کدها صورت می­گرفت و این فرایند تا رفع ابهام به‌صورت کامل انجام می‌گرفت. ج) برخورداری از مبانی نظری، که دیدگاه بین نسلی بوئن به عنوان پشتوانه نظری این پژوهش در نظر گرفته شد. همچنین به‌منظور بررسی قابلیت اعتبار[31] علاوه بر بازبینی تحلیل­ها توسط دو متخصص در حوزه مشاوره خانواده، تمامی تحلیل­ها توسط سه پژوهشگر انجام گرفت. به‌علاوه با مرور مستمر مصاحبه­ها و استخراج حداکثری کدها، انتقال­پذیری[32] نیز مورد بررسی قرار گرفت. همچنین به‌منظور پوشش دادن تاییدپذیری[33] در صورت عدم توافق پژوهشگران در مورد کد عنوان شده، پس از بررسی مجدد متن مصاحبه تا رسیدن به توافق کامل بحث و بررسی پیرامون آن انجام می­شد. و اطمینان‌پذیری[34] نیز با ارائه گزارش کلیه مستندات شامل فرم مصاحبه، ضبط شنیداری، یادداشت­ها و روند تحلیل، بررسی گردید.

جهت رعایت ملاحظات اخلاقی به همه مشارکت‌کنندگان اطمینان داده شد که اطلاعات ارائه‌شده توسط آنها، به‌صورت محرمانه و بدون ذکر نام و مشخصات هویتی خواهد بود. ضبط و پیاده‌سازی محتواهای مصاحبه­ها، قبل از شروع مصاحبه با مشارکت‌کنندگان مطرح می­گردید و در صورت موافقت این افراد مصاحبه­ها ضبط می­شد.

یافته ها

در پژوهش حاضر، مشارکت‌کنندگان شامل 11 زن و 7 مرد با میانگین سنی 40 سال و مدرک تحصیلی سیکل تا فوق لیسانس بودند که مدت ازدواج آنان از 7 تا 32 سال متغیر بود. میانگین و انحراف استاندارد تمایزیافتگی مشارکت‌کنندگان برابر 83/9±94/121 و اضطراب آنها برابر با 24/1±61/16 است حداقل و حداکثر نمرات در مورد متغیر تمایزیافتگی برابر با 105 و 138 و در مورد متغیر اضطراب برابر با 15 و 20 است. اطلاعات جمعیت‌شناختی مشارکت‌کنندگان در جدول 1 آمده است.

جدول 1. توصیف ویژگی­های جمعیت‌شناختی شرکت‌کنندگان در پژوهش

شغل همسر

تحصیلات همسر

سن همسر

شغل

تحصیلات

مدت ازدواج

تعداد فرزند

سن

جنسیت

مشارکت‌کننده

کارمند

فوق لیسانس

49

خانه‌دار

لیسانس

17

2

48

زن

1

کارگر

دیپلم

45

خانه‌دار

سیکل

24

3

45

زن

2

آزاد

فوق دیپلم

36

کارمند

لیسانس

9

1

39

مرد

 

3

آزاد

دیپلم

55

آزاد

دیپلم

32

3

49

زن

4

کارمند

لیسانس

38

کارمند

فوق لیسانس

13

1

34

زن

5

خانه‌دار

لیسانس

32

کارمند

فوق لیسانس

9

2

39

مرد

6

خانه‌دار

لیسانس

32

آزاد

لیسانس

10

1

39

مرد

7

خانه‌دار

فوق دیپلم

 

29

کارمند

لیسانس

12

2

38

مرد

8

خانه‌دار

دیپلم

43

کارمند

لیسانس

26

2

48

مرد

9

آزاد

لیسانس

40

کارمند

لیسانس

17

3

34

زن

10

کارمند

فوق لیسانس

37

خانه‌دار

لیسانس

10

1

33

زن

11

خانه‌دار

لیسانس

30

آزاد

فوق دیپلم

7

1

34

مرد

12

آزاد

فوق دیپلم

40

کارمند

لیسانس

14

1

37

زن

13

بیکار

دیپلم

40

کارگر

فوق دیپلم

16

1

36

زن

14

کارمند

لیسانس

46

خانه‌دار

لیسانس

26

2

43

زن

15

خانه‌دار

لیسانس

33

آزاد

لیسانس

15

2

37

مرد

16

کارمند

فوق‌لیسانس

36

کارمند

فوق‌لیسانس

11

1

30

زن

17

آزاد

دیپلم

48

خانه‌دار

سیکل

25

4

41

زن

18

 

تجزیه و تحلیل مصاحبه‌ها با روش دیکلمن، منجر به شناسایی 118 کد اولیه، 14مفهوم و 5 مقوله شد که خلاصه‌ای از آن در جدول 2 بیان شده است.

 

 

جدول 2. کدهای اولیه، مفاهیم و مقوله­های مرتبط با الگوهای تعامل زناشویی افراد تمایزنایافته

مقوله­ها

مفاهیم

کدهای اولیه

 

الگوهای تعاملی منفعل ساز

 

الگوهای مبتنی بر اجبار

 

پافشاری _ واگذاری (1، 3) وادارسازی _ انجام با اکراه (2، 16)

تهدیدکننده _ تسلیم شونده (1، 4، 8، 14) تحمیل گر_مطیع (2، 6، 7، 8) سرکوب گر_منفعل (5، 6) محدودکننده _ مجبور (9)

سرزنشگر_ منفعل (9، 14) خودرأی _ فاقد ابتکار عمل (4، 11، 14)

الگوهای مبتنی بر منطق تراشی

متقاعدگر _ پذیرش با اکراه (6) توجیه‌کننده _ منفعل (9)

الگوهای مبتنی بر بی‌اعتنایی

بی‌تفاوت_ منفعل (4، 5) نادیده گرفتن _ انفعال (2) کناره‌گیر_ بی‌تفاوت (1، 8، 18)

 

 

الگوهای تعاملی خصمانه

 

 

الگوهای تلافی جویانه

طعنه‌زن_تلافی‌جو (1) معترض _ تلافی‌کننده
 (12، 13) تلافی‌جو _ منزجر (7، 16) تلافی‌جو_تهدیدکننده (3)

الگوهای تحقیرکننده

تحقیرکننده_تحقیرکننده متقابل (2، 17) مقصریاب_تدافعی (1، 3)

طعنه‌زن_سرکوب­گر (4) برچسب‌زن_
برچسب‌زن متقابل (5)

منتقد _ طعنه‌زن (3، 7)

الگوهای پرخاشگرانه

 

بهانه‌جو_پرخاشگر (3، 10) شاکی_ مهاجم (1، 13)

متخاصم_تهدیدکننده (1، 3) تکانشگر_لجوج (6) تندخو _ طعنه زن (10) معترض _ سرکوب گر (11، 17)

الگوهای تعاملی
کنترل­گرانه

الگوهای مبتنی بر عدم شفافیت

غیرشفاف_کنترل‌گر (3) بدبین_غیرشفاف (3)

الگوهای مبتنی بر اعمال تغییر

 

تغییردهنده _ مقاومت‌کننده (2) تحمیل گر_مقاوم (4،5، 16، 18)

مجاب ساز _ متمرد (7) نصیحت کننده_انکارکننده (2، 4، 5، 8)

منتقد_دلیل‌تراش (6، 15)

الگوهای ارتباطی قدرت‌طلبانه

باج‌گیر _ باج‌دهنده (11) منفعت‌طلب_طغیانگر (5)

پرمدعا_مدافع (6) باج‌گیر_خودرأی (3) کنترل‌گر _ عصیان گر (7، 18) جنجال‌آفرین_ تنش‌زدا (8 ، 10) کنترل‌گر _ درمانده (11، 17)

الگوهای ارتباطی مبتنی بر بیش واکنشی

بداندیش_کناره‌گیر (6، 13) معترض _ گریزان (1، 10)

بی‌ملاحظه _ اجتنابی (12، 14، 15) حساس_مجاب ساز (6)

تلافی‌جو _ جبران‌کننده (8)

 

 

الگوهای تعاملی مبتنی بر سلب مسئولیت

الگوهای عدم توازن در مسئولیت

مسئولیت‌پذیر_متوقع (1، 17) مسئولیت‌پذیر _ مسئولیت گریز (11، 13، 18) مسئولیت گریز _ گلایه‌مند (4، 12، 16)

مسئولیت‌پذیر_ بی‌تفاوت (14)

الگوهای مبتنی بر انتفاع از مسئولیت

بی‌مسئولیت- مسئولیت‌پذیر کنترل‌کننده (14، 15) بی‌مسئولیت- مسئولیت‌پذیر وابسته‌ساز (14، 18) مسئولیت گریز- مسئولیت‌پذیر قهرمان نما (14، 15) مدیون – مسئولیت‌پذیر طلبکار (15، 17)

مدیون – مسئولیت‌پذیر حمایت‌طلب (15)

الگوهای مبتنی بر عدم درک دیدگاه مقابل

الگوهای طردکننده

حمایت‌طلب_طردکننده (2) توجه طلب_ بی‌تفاوت
(2، 16) طعنه‌زن _ بی‌توجه (9) تلافی‌جو _ بی‌تفاوت (10،12، 13) شاکی _ بی‌توجه (1،4، 11، 14، 15) تائید طلب _ بی‌توجه (12)

الگوهای ناکام ساز

محتاج _ ناکام ساز (7، 11) متوقع _ ناکام ساز (12، 17)

در ادامه مقوله­های به‌دست‌آمده از تحلیل کدها توصیف شده است. همچنین نمونه‌هایی از اظهارات مشارکت‌کنندگان در هر مورد بیان می‌گردد:

الگوهای تعاملی منفعل­ساز

این مقوله شامل سه مفهوم «الگوهای مبتنی بر اجبار»، «الگوهای مبتنی بر منطق‌تراشی» و «الگوهای مبتنی بر بی‌اعتنایی» است. مشارکت‌کنندگان با توجه به تجارب خود در مواجهه با استرسورهای زندگی مشترک، به الگوهای تعاملی نظیر آنچه در ادامه می‌آید اشاره داشتند: پافشاری- واگذاری، تحمیل‌کننده- مطیع، تصمیم‌گیرنده- تن­دهنده، محدودکننده- مجبور، متقاعدگر- پذیرش با اکراه، توجیه‌کننده- منفعل، درمانده- بی‌توجه و کناره‌گیر- بی‌تفاوت. مشارکت‌کننده شماره 8 از تحمیل‌گری همسرش در موقعیت‌های مختلف و مطیع بودن خود می‌گوید: " تا دلتون بخواد در موقعیت انجام‌شده قرار گرفتم. تصمیمات زندگی ما رو خواهر زن و مادر زنم میگیرن و بعد خانمم بهم اعلام میکنه باید چیکار کنم. مثلاً برای مسافرت رفتن من یادم نمیاد کسی باهام مشورت کرده باشه که مقصد کجا باشه یا مهمونی رفتن اینطوریه که مثل یه بچه‌ی دو ساله منم با خودشون می­برن. خلاصه‌اش این‌که یه راننده‌ام براشون که فقط کارت می‌کشم. واکنش من اون اوایل بحث کردن بود بعد یه مدت دیدم به هیچ جایی نمی‌رسم و امیدی به تغییر نیست. الان وقتی تو این موقعیت قرار می‌گیرم دیگه بحث نمی‌کنم. هر جا خانمم بگه میریم و هرکاری بگه انجام میدم که فقط رو مخم نباشه اونم خوشحال و راضی". مشارکت‌کننده شماره 6 موقعیتی را بیان می‌کند که سعی دارد همسرش را در رابطه با موضوعی متقاعد کند و همسرش خواسته‌ی وی را با کراهت می‌پذیرد: " چند وقتی هست گیر داده که بره آرایشگاه دوستش کار کنه واسه کارای کاشت ناخن. من دوست ندارم زنم تو همچین محیطایی باشه. بنظرم محیط سالمی نیست واسه خانما و دوست دارم تمام حواسش به بچه ها و خونه باشه. سر اینم دعوا زیاد داریم و حرفش میشه میگم دوست ندارم بری سرکار و بهتره به خونه زندگیمون برسی. اونم قبول کرده و فقط یکی دو روز قهر میکنه و سر سنگینه باهام". مشارکت‌کننده شماره 8 از درماندگی خود در موقعیتی بخصوص و بی‌توجهی همسرش می‌گوید: " خیلی به گوشی اعتیاد داره. دو دقیقه نمی تونه بدون گوشی طاقت بیاره و همیشه دستشه. دوست دارم وقتی پیش همیم اونو بذاره کنار. بارها بهش گفتم این موضوع رو. موقعی که خیلی دستشه واقعا عصبی میشم اما چیزی نمیگم چون دعوامون میشه. کاری ازم برنمیاد و تحمل می‌کنم. سعی می‌کنم برم بیرون تاوَن لحظه یا تلویزیون می‌بینم. اون یه جوری محو گوشیه که اصلا متوجه نمیشه من ناراحت شدم".

الگوهای تعاملی خصمانه

مقوله دوم مشتمل بر سه مفهوم «الگوهای تلافی‌جویانه»، «الگوهای تحقیرکننده» و «الگوهای پرخاشگرانه» است. مشارکت‌کنندگان با توجه به تجارب خود در مواجهه با استرسورهای زندگی مشترک، به الگوهای تعاملی نظیر آنچه در ادامه می‌آید اشاره داشتند: طعنه‌زن- تلافی‌جو، تلافی‌جو - منزجر، تحقیرکننده – تحقیرکننده متقابل، بهانه‌جو - محکوم‌کننده، طعنه‌زن – سرکوب‌گر، متخاصم – خشمگین، تکانشگر- لجوج و متخاصم- خشمگین. مشارکت‌کننده شماره 1 از طعنه زدن همسرش و تلافی کردن خود می‌گوید: " وقتی با خانواده‌ام مشکلی داره مدام طعنه میزنه و متلک می ندازه. اوایل زندگیم علی بی نهایت به خواهرم حساس بود مثلا فکر میکرد حرف اول و آخرو تو زندگیم خواهرم میزنه با اینکه خواهرم از من کوچیک­تره این احساس رو داشت که تمام تصمیمات من تحت تأثیر خواهرمه مثلاً وقتی میگم این موکت رو عوض کنیم میگه خواهرت تشخیص داده باید عوض شه ؟ بهش میگم اگه تو حس میکنی خواهرم تو زندگیم دخالت میکنه چرا مادر خودت مستقیماً تو تمام مسائل زندگیمون دخالت میکنه؟. خواهر من دخالت میکنه یا مادر تو؟ منم متقابلاً مادرشو زیر سوال می برم". مشارکت‌کننده شماره 2 موقعیتی را تشریح می‌کند که با تحقیر کردن، رفتار همسرش را به چالش می‌کشد و همسرش نیز متقابلاً به تحقیر کردن او می‌پردازد: " یه مورد دیگه ام که خیلی بهش تذکر میدم اینه که تو جمع حرف نمیزنه انگار لاله بعد هر مهمونی سر این بحث داریم بهش میگم چرا عین مجسمه یه گوشه میشینی و یه کلمه حرف نمیزنی اینجوری آبروی منو می‌بری اونم میگه حالا تو و خانواده‌ات انگار کی هستین که من نگران حرف زدن یا نزدنم باشم". مشارکت‌کننده شماره 6 رفتار تکانشی خود را در برابر تکرار خصوصیات منفی همسرش بیان می‌کند و از عکس‌العمل لجوجانه همسرش می‌گوید: " اگه در مورد رفتاری تذکر داده باشم و دوباره تکرارش کنه قطعاً عصبانی میشم و ممکنه رفتار تندی داشته باشم. خانمم هم ناراحت میشه ولی فکر نکنم رفتارشو تغییر بده و باز عصبی ترم میکنه".

الگوهای تعاملی کنترل­گرانه

 این مقوله، چهار مفهوم « الگوهای مبتنی بر عدم شفافیت»، «الگوهای مبتنی بر اعمال تغییر»، «الگوهای ارتباطی قدرت‌طلبانه» و «الگوهای ارتباطی مبتنی بر بیش واکنشی» را در بر می­گیرد. مشارکت‌کنندگان به الگوهای تعاملی مانند آنچه در ادامه می‌آید اشاره داشتند: غیرشفاف- کنترل‌گر، تحمیل‌گر- مقاومت‌کننده، نصیحت‌کننده- مقاوم، منتقد- انعطاف‌ناپذیر، کنترل‌گر- درمانده، جنجال‌آفرین- ملاحظه‌کار، بی‌ملاحظه- اجتنابی. مشارکت‌کننده شماره 11 از کنترل­گری و قدرت­طلبی همسرش می‌گوید: " شوهرم دوست نداره آرایش کنم مثلاً بیرون میریم یکم رژ میزنم مجبورم میکنه پاکش کنم. دخترعموم واسه تولدم یه ست لوازم آرایش خریده بود خیلی دوسش داشتم. سر یه موضوع جزئی بحثمون شد روز بعدش دیدم جعبه اش رو میزم نیستو کلی دنبالش گشتم آخرش شوهرم خیلی ریلکس گفت من انداختمش چون بهت اعتماد ندارم شاید من سرکارم آرایش کنی بری بیرون. خیلی دلم شکست و کلی گریه کردم. حس تنفر داشتم دوست داشتم همونجا بمیره دیگه نبینمش". مشارکت‌کننده شماره 3 از رفتار غیرشفاف خود در موقعیتی بخصوص و کنترل‌گری همسرش می‌گوید: " باجناقم یه مشکلی براش پیش اومده بود و ترجیح داد با کمک من حلش کنه. یه راز بود بینمون و کسی خبر نداشت. خانمم بی اجازه گوشیمو برداشته بود و پیامای من و باجناقمو خونده بود. از این اخلاقش که بی اجازه گوشیمو برمیداره یا میره سر وسایلم متنفرم. خلاصه فهمید یه ماجرایی هست و گفت به منم بگو؛ گفتم محمد نمیخواد کسی جز من بدونه و خیلی عصبانی شدم گوشیمو بی اجازه برداشته و یکم با لحن تند صحبت کردم بعدش گفت حتما داری یه غلطی میکنی با محمد که ما نباید بدونیم. هنوزم می پرسه جریان چی بود و رو اعصابمه". مشارکت‌کننده شماره 5 موقعیتی را تشریح می‌کند که در صدد تغییر رفتار همسرش است و با انعطاف‌ناپذیری وی مواجه می‌شود: " عجول بودنش خیلی اذیتم میکنه وقتی میگه ساعت دوازده آماده باش از یازده و نیم میگه زود باش دیر شد و شدید استرسیم میکنه. همیشه باهاش صحبت می‌کنم میگم این کارت حس بدی بهم میده و هر جا می‌خوابم بریم حالمو خراب میکنی. شوهرمم میگه دست خودم نیست تو یکم زود کارارو انجام بده که اینجوری نشه". مشارکت­کننده شماره 6 از بیش از حد واکنش نشان دادن و کنترل­گری همسرش می­گوید: "مادرم به خانمم گفت بود کاش یه پسر هم بیاری برامون .. خانمم هم همونجا گفته بود من دیگه بچه نمیخوام .. اومدیم خونه بهش گفتم حالا نیازی نبود تو روی مادرم این حرفو بگی .. فکر مادرم قدیمیه قبول دارم .. ولی تو باید احترام بزرگترتو نگهداری .. خانمم گفت منظور مادرت اینه که دخترامون بی ارزشن براش .. تو ساده‌ای نمی‌فهمی .. منم هیچی نگفتم .. چون عادی شده برام که خودشو عقل کل بدونه و منو احمق فرض کنه .. بعد این موضوع هم دیگه نیومد دیدن مادرم .. رابطه اشون خراب شد و منم کاری نمی تونم بکنم" .

الگوهای تعاملی مبتنی بر سلب مسئولیت­

مقوله چهارم شامل دو مفهوم «الگوهای عدم توازن در مسئولیت» و «الگوهای مبتنی بر انتفاع از مسئولیت» است. مشارکت‌کنندگان با توجه به تجارب خود در مواجهه با استرسورهای زندگی مشترک، به الگوهای تعاملی نظیر آنچه در ادامه می‌آید اشاره داشتند: مسئولیت‌پذیر- متوقع، مسئولیت‌گریز-تدافعی، مسئولیت‌پذیر- مسئولیت‌گریز، مسئولیت‌گریز-گلایه‌مند، بی‌مسئولیت- مسئولیت‌پذیر کنترل‌کننده، مسئولیت­گریز- مسئولیت‌پذیر قهرمان­نما، مدیون– مسئولیت‌پذیر طلبکار، مدیون– مسئولیت‌پذیر حمایت‌طلب. مشارکت‌کننده شماره 11 از مسئولیت‌پذیری خود و مسئولیت‌گریزی همسرش می‌گوید: " دخترم کلاس اوله الان هر مشکلی داشته باشه من تنهام گاهی وقتا واقعا نیاز به کمک و همراهی دارم ولی شوهرم هیچ کاری نمیکنه از موقعی که بچه دار شدیم همینجوریه و تغییری نکرده. شبا من بیدار می موندم اگه نمی‌خوابید و گریه می‌کرد. مریض می‌شد من و مادرم می‌بردیمش دکتر و مراقبش بودیم. شوهرم به بهونه­ی کارش از سختیای بچه‌داری فرار می‌کنم. من چیزی نمیگم چون کاری از دستم برنمیاد و نتونستم تغییرش بدم". مشارکت‌کننده شماره 14 از بی‌مسئولیتی همسرش و مسئولیت‌پذیری کنترل‌کننده خود می‌گوید: "اون وقتی پول دستش میاد نمی­فهمه که ما اجاره خونه داریم یا تو یخچال هیچی نیست مثلا یه روز کارواش کار میکنه و سی تومن بهش میدن؛ برمیگرده فقط سه چهارتا نون دستشه و ما بقی خرج سیگار و  قلیون میشه. الان که خودم کار می‌کنم دیگه این مشکلات رو نداریم مثلاً روزی سه نخ سیگار واسش می‌خرم".

الگوهای مبتنی بر عدم درک دیدگاه مقابل

این مقوله مشتمل بر دو مفهوم «الگوهای طردکننده» و «الگوهای ناکام‌ساز» است. مشارکت‌کنندگان با توجه به تجارب خود در مواجهه با استرسورهای زندگی مشترک، به الگوهای تعاملی نظیر آنچه در ادامه می‌آید اشاره داشتند: حمایت‌طلب- طردکننده، شاکی- بی‌تفاوت، طعنه‌زن- بی‌توجه، تاییدطلب- بی‌توجه، تلافی‌جو- بی‌تفاوت، محتاج- ناکام‌ساز، متوقع- ناکام‌ساز، تاییدطلب-مقاوم. مشارکت‌کننده شماره 9 از طعنه‌زدن خود و بی‌توجهی همسرش می‌گوید: "پسرم سال دیگه کنکور داره و هیچ تلاشی نمیکنه. این وضعیت برای هر دومون سخته و من حرص می خورم اما صحبتی نمی‌کنم. خانمم مدام در حال مقایسه کردن و سرکوفت زدنه. بهش میگم: این رفتارت چیزی رو درست نمیکنه و عاقبت بچه‌ی ما هم میشه عین برادرت که به هیچ جا نرسید به­خاطر همین مقایسه شدنا و تحقیرا. خانمم در برابر حرفم عکس‌العملی نداره و رفتارش عوض نمیشه. حرفام براش اهمیتی نداره". مشارکت‌کننده شماره 11 موقعیتی را تشریح می‌کند که به صمیمیت فیزیکی با همسرش نیاز دارد و ناکامی را تجربه می‌کند: "خیلی پیش اومده برام. تمایلم به رابطه بیشتر از شوهرمه و نیاز بیشتری دارم. اون لحظه که منو پس میزنه این فکر تو ذهنم میاد که کاش تو یه فرهنگ دیگه بودم و راحت میرفتم تو رابطه‌ای که نه نشنوم و این‌جوری تحقیر نشم. شوهرم متوجه میشه ناراحت شدم و میگه بخاطر سنگین بودن کارم حوصله و انرژی ندارم ناراحت نشو ولی خب این بهوونه است حتی اگه خسته باشه و رابطه نخواد می تونه هزارتا کار دیگه انجام بده و توجه کنه بهم".

بحث و نتیجه­گیری

هدف پژوهش حاضر کشف الگوهای تعامل زناشویی در افراد تمایز نایافته است. فرایند تجزیه و تحلیل مصاحبه­ها منجر به شناسایی پنج مقوله به‌عنوان الگوهای تعامل زناشویی افراد تمایزنایافته شد که در ادامه به تبیین فرایند شکل‌گیری هر یک از این الگوها پرداخته می‌شود.

یکی از الگوهای تعامل زناشویی شناسایی‌شده در افراد تمایزنایافته «الگوهای تعاملی منفعل‌ساز» است که شامل سه مفهوم الگوهای مبتنی بر اجبار، الگوهای مبتنی بر منطق‌تراشی و الگوهای مبتنی بر بی‌اعتنایی است. یافته­ها با نتایج پژوهش استینسون[35] و همکاران،2017؛ تیم و کیلی،2011؛ رضاییان و همکاران، 1396 و بلیاد و همکاران، 1396 همسو است. سکوت یا انفعال در دیدگاه گاتمن عاملی خاموش است که کنش و واکنش زوج را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ بدین‌صورت که در هنگام بروز تعارض، یکی از طرفین منفعل بودن را انتخاب می‌کند و یا در واکنش به رفتار همسر، استقلال نظر خود را از دست می‌دهد و به اجبار منفعل می‌شود(استینسون و همکاران، 2017). افراد تمایزنایافته موضع شخصی واضح یا هویت تعریف‌شده‌ای ندارند؛ بنابراین طبق ارزش‌ها و عقاید دیگران زندگی می‌کنند(گلدنبرگو گلدنبرگ، 1396). تحقیقات نشان می‌دهد که این افراد توانایی مدیریت تعارض در رابطه زناشویی را ندارند (رضاییان و همکاران،1396)، در برابر استرس ناکارآمد می‌شوند و‌ واکنش‌های هیجانی ناخودآگاه نشان می‌دهند(بلیاد و همکاران، 1396). در نتیجه ممکن است به‌صورت منفعلانه نظر طرف مقابل را بپذیرند و خود را فدای خشنودی دیگران یا رسیدن به هماهنگی کنند(تیم و کیلی[36]، 2011). در مقابل، افراد تمایزیافته دارای قدرت حل مسئله‌اند؛ هنگام مواجهه با تعارضات زناشویی، عقاید و باورهایشان را بیان می‌کنند ( این‌ها نظر من هستند ... این من هستم... من این کار را می‌کنم ولی آن کار را نمی‌کنم) و با تکیه بر خودی مسنجم تصمیم می‌گیرند(کالتا[37]، 2014).

مهم‌ترین ویژگی افراد تمایزنایافته، عدم توانایی آنان در جداسازی فرآیندهای احساسی از فرایندهای فکری است (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1396). این ویژگی با دو نوع پاسخ همراه است که در مقوله‌ الگوهای منفعل‌ساز مشهود است: 1- امتزاج: فرد در واکنش به استرس‌های زندگی مشترک ‌، احساسات خود را مبنا قرار می‌دهد، توانایی ابراز افکار و دیدگاه‌های خود را ندارد و جهت به‌دست آوردن تائید همسر، دیدگاه‌ها و تصمیمات وی را می‌پذیرد. 2- گسلش عاطفی: فرد هنگام مواجهه با استرس، کناره‌گیری یا بی‌تفاوتی را انتخاب می‌کند. بدین‌صورت که با فاصله‌گیری عاطفی و عدم درگیری جهت حل تعارض، خود را از استرس موجود مصون نگه می‌دارد و در نهایت تصمیمات همسرش را می‌پذیرد (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1396؛ موالی، 1389؛ چوی و مورداک، 2017). بر اساس تحقیقات انجام‌شده، افراد تمایزنایافته تفکر انعطاف‌‌ناپذیری دارند و مایل‌اند تمام کارها را طبق ساختار ذهنی خود انجام دهند؛ بنابراین هرگونه تغییر و نظر متفاوت ممکن است باعث آشفتگی آنان شود (مورای[38] و همکاران، 2016؛ پارک و بیون، 2017؛ برادرز[39]، 2014). در پژوهش حاضر نیز، برخی از افراد تمایزنایافته هنگام مواجهه با استرسورهای زندگی زناشویی، نظرات و راه‌حل‌های ذهنی خود را به طرف مقابل تحمیل می‌کنند. به بیان دیگر در کنش و واکنش‌های رابطه زناشویی، فرصت کنش را از همسر خود سلب کرده و وی را به سمت واکنش سوق می‌دهند.

در خصوص مفهوم الگوهای مبتنی بر بی­اعتنایی موستی و همکاران[40] (2021) بیان می­کنند که الگوهای مبتنی بر غفلت و بی­اعتنایی در روابط اولیه منجر به این می­شود که افراد در روابط بعدی­شان در ایجاد مرزهای واضح بین خود و دیگری با مشکل مواجه باشند. به‌علاوه در مورد مفهوم الگوهای مبتنی بر اجبار نیز اسداللهی و قهاری (2018) بیان می‌کنند رفتارهای مبتنی بر الزام و اجبار با پایین آمدن سطح تمایز خود نمود بیشتری پیدا می­کنند. همچنین مفهوم‌سازی بوئن از تمایزیافتگی بیان می­کند که تمسک به راهبردهای افراطی شامل برخوردهای شدیداً هیجانی و یا شدیداً منطقی، می­تواند تجلی عدم تمایز خویش باشد (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1396) که این مورد تبیینی برای الگوهای مبتنی بر منطق تراشی است.

دومین مقوله مرتبط با الگوهای تعامل زناشویی افراد تمایزنایافته «الگوهای تعاملی خصمانه» است. یافته­ها با نتایج مطالعه بروباچر و لی،2014؛ علی­بابایی و همکاران، 1398 همسو است. ازدواج به‌عنوان مهم‌ترین رابطه صمیمانه در بزرگسالی، بستر اصلی بروز انواع هیجانات است؛ به همین دلیل تنظیم هیجانات، یکی از قوی‌ترین پیش‌بینی ‌کننده‌های ثبات و کیفیت رابطه زناشویی است(گلدمن[41]، 2019). خشم به‌عنوان یکی از هیجانات منفی، در واکنش به رفتار تهدیدکننده بروز می‌یابد و کارکرد آن محافظت از فرد در برابر نگرانی یا خطر است(بروباچرو لی، 2014).عدم بروز خشم به شکل هیجان سازگار اولیه، باعث به وجود آمدن پاسخ‌های ناسالم هیجانی مانند خصومت می‌گردد(بروباچر، 2018) و خصومت خشم پایدار و حل‌نشده‌ای است که تمایل به حمایت یا همکاری را از بین می‌برد و به شکل بدرفتاری کلامی، دشمنی، تحقیر، تلافی و....  نمود می‌یابد (علی‌بابایی و همکاران، 1398؛وود[42]و همکاران،2011).در سوی دیگر از ویژگی‌های بارز افراد تمایزنایافته ضعف آنان در تنظیم هیجانی است(گولر و کاراکا[43]، 2021). این افراد در اغلب موارد نسبت به منشأ هیجانات خودآگاهی ندارند؛ زیرا در مواجهه با استرس، به‌دلیل امتزاج هیجانی درگیر پاسخ‌های تکانشی مبتنی بر احساس می‌شوند(گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1396).آگاهانه نبودن این فرآیند با عدم بررسی پاسخ‌های هیجانی و احتمال بروز هیجانات ناسالم همراه است (بلیاد و همکاران، 1396). واکنش افراد تمایزنایافته در مواجهه با استرسورهای رابطه زناشویی ممکن است به‌صورت هیجانات منفی مانند خشم نمود پیدا کند. عدم بررسی و تنظیم این هیجان (گولر و کارکا، 2021)، خودمحوری (رشف و اسرائیلاشویلی[44]،2021) و همچنین وجود سو برداشت(چانگ و شین، 2017) و ارزیابی‌های منفی از رویدادها و دیدگاه‌های طرف مقابل ( سلطانی‌نژاد، 1397)، خصومت و الگوهای تعاملی خصمانه را  به بار می‌آورد. همسو با تبیین­های نظری بیان شده نتایج این پژوهش نیز نشان می‌دهد که بروز الگوهای تعاملی خصمانه در روابط زناشویی افراد تمایزنایافته مانند: الگوهای تلافی‌جویانه، الگوهای تحقیرکننده و الگوهای پرخاشگرانه، معلول تنظیم هیجانی ضعیف، خودمحوری و ارزیابی‌های منفی این افراد است.

در خصوص الگوهای مبتنی بر تلافی‌جویی، نتایج پژوهش اسکورن و همکاران (2009) نشان داد که سطوح بیشتر تمایزیافتگی خود می­تواند خصومت و الگوهای مبتنی بر تلافی‌جویی را پیش‌بینی نماید که این تلافی‌جویی می­تواند ناشی از اثرات واکنش‌پذیری هیجانی شدید در افراد نامتمایز باشد. در مورد الگوهای تحقیرکننده آن‌چنان‌که بکر[45] و همکاران (2011) بحث می­کنند، درگیری­های هیجانی و اغراق در واکنش­های عاطفی می­تواند زمینه‌ساز تحقیر در تعاملات زناشویی افراد نامتمایز باشد؛ و بالاخره در تبیین الگوهای پرخاشگرانه نیز این‌گونه بیان می­گردد که افراد دارای سطوح پایین تمایزیافتگی اغلب تمایل به آمیختگی- گسستگی بیش از حد در روابط بین فردی دارند و در سوی دیگر برای اجتناب از آمیختگی با توسل به پرخاشگری قصد دارند فاصله عاطفی خویش را به ظاهر حفظ نماید. در واقع بروز رفتارهای پرخاشگرانه به آنها در حفظ فاصله عاطفی کمک می­نماید (بارتل و روزن[46]، 1994؛ برینبائوم[47]، 2005)

یکی دیگر از الگوهای تعامل زناشویی افراد تمایزنایافته «الگوهای تعاملی کنترل‌گرانه» است. یافته­ها با نتایج پژوهش کالتا، 2014؛ کلر، 2019 همسو است. به عقیده جی هیلی یکی از روش‌های حل تعارض، کنترل کردن همسر در رابطه است(پاروکو و فیتریاه[48]، 2017). کنترل‌گری در رابطه زناشویی با رفتارهایی مانند بحث کردن، تحمیل و اجبار، ایراد گرفتن، شکاک بودن، تهمت زدن و محدود کردن روابط خویشاوندی و دوستانه بروز می‌یابد(ناوارو- گومز[49]و همکاران، 2017).هیلی وجود کنترل در رابطه را امری اجتناب‌ناپذیر می‌داند که فرد را در موضع قدرت قرار می‌دهد. افراد تمایزنایافته در مواجهه با استرسورها ، توانایی مدیریت استرس را ندارند(گلدنبرگ و گلدنبرگ، 136) ویکی از واکنش‌های احتمالی آنان در شرایط چالش‌برانگیز زندگی مشترک، بروز رفتارهای کنتر‌ل‌گرانه است(کالتا، 2014). این افراد با محدود کردن طرف مقابل، خود را از تغییر مصون نگه می‌دارند و به این صورت با قرار گرفتن در موضع قدرت به مقابله با استرس‌های موجود می‌پردازند (پارک و بیون[50]، 2017). کنترل کردن رفتار همسر توسط افراد تمایزنایافته معلول ارزیابی منفی آنان در رابطه با ارزشمندی خود است (ریگاس[51]، 2019). بنابراین رفتارهای کنترل‌گرانه که با دریافت توجه از جانب اطرافیان همراه است؛ به جبران حس عدم ارزشمندی فرد تمایزنایافته در رابطه زناشویی کمک می‌کند(کلر، 2019). همسو با همین تبیین‌های نظری، نتایج این پژوهش نیز نشان می‌دهد که عدم توانایی مدیریت استرس، انعطاف‌ناپذیری شناختی، قدرت‌طلبی و عزت نفس پایین افراد تمایزنایافته، باعث بروز الگوهای تعاملی کنترل‌گرانه در روابط زناشویی آنان مانند : الگوهای مبتنی بر عدم شفافیت، الگوهای مبتنی بر اعمال تغییر،الگوهای ارتباطی قدرت‌طلبانه و الگوهای ارتباطی مبتنی بر بیش واکنشی می‌شود.در تبیین الگوهای ارائه‌شده در این مقوله می­توان اشاره نمود که آمیختگی هیجانی بیش از حد به‌عنوان یکی از ویژگی­های مرکزی افراد نامتمایز موجب می­شود که آنها برای رهایی از این وضعیت و برای حفظ فاصله عاطفی شروع به اعمال کنترل بر دیگران در قالب حفظ اقتدار شخصی و ایجاد دین برای سایرین، وارد کردن آنها به موقعیت­های پرتنش و سپس دخالت و دست‌کاری روان‌شناختی آنها، روی بیاورند(هالول[52]، 1996)

«الگوهای تعاملی مبتنی بر سلب مسئولیت » از دیگر الگوهای تعامل زناشویی در افراد تمایزنایافته است. یافته­ها با نتایج پژوهش فریتاس، 2018؛ لیچیک، 2019؛ والتر و پیلر، 2013 همسو است. برخی از افراد تمایزنایافته در رابطه زناشویی مسئولیت‌پذیرتر هستند(فریتاس،2018) این افراد به‌دلیل داشتن عزت نفس پایین، در تصمیم‌گیری‌های زوجی نقش پررنگ‌تری دارند و در حالی که با بی‌مسئولیتی همسر مواجه هستند؛ گران‌باری نقش را به بهای جبران حس عدم ارزشمندی خود می‌پذیرند( لیپچیک[53]، 2019). قدرت‌مندی حاصل از مسئولیت‌پذیری بالا، کنترل رابطه را به‌دست این افراد می‌سپارد؛ بدین‌صورت که با پذیرفتن وظایف متعدد، نقش یک قهرمان را در رابطه ایفا می‌کنند و با وابسته کردن طرف مقابل، تمام امور را مطابق با میل خود پیش می‌برند(والتر و پیلر، 2013). برخی از افراد تمایزنایافته نیز در رابطه زناشویی بی‌مسئولیت یا مسئولیت‌گریزند این افراد در زندگی مشترک قدرت تصمیم‌گیری و انجام امور مختلف را به‌دست همسرشان می‌سپارند(پارک و بیون، 2017)زیرا توانایی مدیریت اضطراب حاصل از آن را ندارند و به همین خاطر کناره‌گیری و انفعال را انتخاب می‌کنند(تیم و کیلی، 2011). همچنین این افراد به‌دلیل داشتن هویت تعریف‌نشده و وجود فردی مسئولیت‌پذیر در خانواده اولیه اعتماد به نفس لازم جهت پذیرش مسئولیت را ندارند و در رابطه زناشویی نیز ترجیح می‌دهند تصمیم‌گیری‌ها و انجام امور بر عهده طرف مقابل باشد(پارک و بیون، 2017). همسو با تبیین­های نظری بیان شده، نتایج این پژوهش نشان می‌دهد که موارد ذکرشده با ایجاد الگوهای تعاملی مسئولیت‌محور در رابطه زناشویی افراد تمایزنایافته مانند: الگوهای عدم توازن در مسئولیت و الگوهای مبتنی بر انتفاع از مسئولیت مرتبط است. در تبیین مفاهیم این مقوله باید به این نکته اشاره نمود که افراد تمایزنایافته به‌دلیل عدم درک صحیح از خویشتن و عقاید خود قادر نیستند مسئولیت تصمیم­های خود را به عهده بگیرند. این عدم پذیرش مسئولیت در مواقعی که این افراد با تنش و اضطراب مواجه می­شوند جلوه برجسته­تری دارد(شکیبایی و همکاران ،2007).

یکی دیگر از الگوهای تعامل زناشویی در افراد تمایزنایافته « الگوهای مبتنی بر عدم درک دیدگاه مقابل» است. یافته­ها با نتایج پژوهش داورنیا و همکاران، 1394؛ رودریگرز، 2016 همسو است. رابطه زناشویی به‌عنوان عمیق‌ترین و طولانی‌ترین نوع ارتباط صمیمانه، نقش بسزایی در سلامت جسمانی و روانی زوجین دارد؛ چرا که می‌تواند به نیازهای احساسی و ارتباطی فرد پاسخ دهد (جمعه‌پور و محمدی‌پور، 1397). جانسون بر این عقیده است که پاسخ‌گویی به این نیازها در زندگی مشترک از طریق مراقبت، حمایت و توجه متقابل میسر است. وی با بررسی نحوه‌ی ابراز هیجان زوجین به این نتیجه رسید که کمبود درک متقابل و مشکلات ارتباطی آنان عمدتاً ناشی از عدم ابراز هیجانات اصلی و روی آوردن به ابراز هیجانات کمتر تهدیدکننده است (داورنیا و همکاران، 1394). افراد تمایزنایافته در مواجهه با استرسورهای زندگی مشترک، غالباً پاسخ‌های تکانشی مبتنی بر احساس بروز می‌دهند(گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1396). ناآگاهانه بودن فرآیند ابراز هیجان، باعث شکل‌گیری هیجانات ناسالم در آنان می‌شود و توانایی تحلیل منطقی موقعیت و ابراز همدلی با طرف مقابل را کاهش می‌دهد( رودریگرز، 2016). این افراد توانایی محدودی جهت درک تفاوت‌ها و نیازها در رابطه دارند و به همین علت نمی‌توانند دیگران را همان‌طور که هستند بپذیرند؛ بنابراین عملکرد ضعیفی در ابراز همدلی و درک دنیای دیگران دارند(پرایست[54]، 2019). همچنین، خودمحور (رشف و اسرائیلاشویلی، 2021) و خودشیفته بودن آنان نیز ضعف در همدلی را به همراه دارد (یعقوبجانی، غیاثوند و تاجری، 1398)؛ بدین‌صورت که فرد با تمرکز بر دنیای شخصی خود نمی‌تواند موقعیت‌های دشوار را از نگاه همسرش ببیند، در نتیجه قادر به درک نگرانی‌ها و هیجانات او نیست (نادری، مولوی و نوری، 1394).علاوه بر این موارد،تفسیر افراد تمایز نایافته از موقعیت‌های استرس‌زا در زندگی مشترک با سوءبرداشت همراه است که باعث درک نادرست احساسات و دیدگاه‌های طرف مقابل می‌شود(چانگ و شین[55]، 2017). همسو با همین تبیین­های نظری نتیجه این پژوهش نشان می‌دهد که موارد ذکرشده با ایجاد الگوهای تعاملی مبتنی بر عدم درک دیدگاه مقابل در رابطه زناشویی افراد تمایزنایافته مانند الگوهای طردکننده و الگوهای  ناکام ساز مرتبط است. در تبیین مفاهیم این مقوله اشاره به این مطلب لازم است که رسیدن به درک درست نسبت به دیدگاه دیگران مستلزم حفظ یک رابطه هیجانی تنظیم­شده با آنان است. این در حالی است که افراد تمایزنایافته همواره در پیوستاری از آمیختگی و گسستگی به سر می­برند(گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1396) که این مورد می­تواند اتخاذ دیدگاه مناسب از دیگری را برای آنان مشکل سازد. به‌علاوه همین عدم درک صحیح از دیگران منجر به ایجاد احساس تنهایی و انزوا در افراد تمایزنایافته می­گردد که می­تواند با طرد کردن افراد نزدیک به­صورت مضاعف برجسته شود(موستی و همکاران، 2021).

یافته­های این پژوهش نشان داد افراد تمایزنایافته دارای ویژگی‌های هستند که به موجب آن سبک­های تعامل زوجی خاصی را دامن می­زنند. ویژگی مرکزی افراد تمایزنایافته که عبارت است از عدم تفکیک صحیح فرایندهای هیجانی از فرایندهای منطقی، موجب می­شود که این افراد به الگوهایی متوسل شوند که نه تنها به بهبود روابط زناشویی آنها منجر نمی­شود بلکه می­تواند به سایر زیرمنظومه­ها مانند زیرمنظومه فرزندان منتقل شود. از طرف دیگر سطوح بالای اضطراب- به‌دلیل عدم تفکیک فرایندهای هیجانی و منطقی- از مشخصات این افراد است و همین سطح بالای اضطراب می­تواند به‌عنوان یک عامل مضاعف روابط متعارض زناشویی را تشدید نماید. از آنجا که تمایزنایافتگی شامل ویژگی­هایی است که درجاتی از آن در همه زوج­ها قابل مشاهده است، یافته‌های این پژوهش می­تواند راهگشای مداخلات آموزشی و درمانی برای زوج­ها محسوب گردد. محدودیت این پژوهش مربوط به عدم کنترل متغیرهای جمعیت‌شناختی مانند سطح تحصیلات، سطح اقتصادی- اجتماعی، مدت ازدواج، تعداد فرزندان است که می­تواند یافته‌های پژوهش را تحت تأثیر قرار دهد و پیشنهاد می­شود بررسی الگوهای تعامل والد-فرزندی در افراد تمایزنایافته کانون تمرکز پژوهش­های آینده باشد.

سپاسگزاری

این مقاله مستخرج از پایان­نامه کارشناسی ارشد رشته مشاوره خانواده در دانشگاه بجنورد است که کد اخلاق را با شناسه IR.UB.REC.1400.007 از کمیته اخلاق در پژوهش دانشگاه بجنورد دریافت کرده است. بدین‌وسیله پژوهشگران مراتب قدردانی خود را از تمامی شرکت‌کنندگانی که صادقانه، صمیمانه در اجرای این پژوهش همکاری داشتند، اعلام می‌دارند.

 

 

[1]. Bowen, M

[2]. Choi, S & Murdock, N

[3]. Seiffge-Krenke, L

[4]. Jankowski, P & Hooper, L

[5]. Bartle-Haring, S & Lal, A

[6]. Choi, S & Murdock,N

[7]. Freitas, A

[8]. Holman, T & Busby, D

[9]. Krycak, R

[10]. Skowron, E

[11]. Kim, K & Kim, S

[12]. Titelman, P

[13]. Szabo, A

[14]. Clout, D & Brown, R

[15]. Goldenberg, I & Goldenberg, H

[16]. Lee, E & Roberts, L

[17]. Hanson, T & Olson, P

[18]. Gottman, J & Gottman, J

[19]. Gunn, H

[20]. Sinai, M & Peleg, O

[21]. Hartley, S

[22]. Burns, J

[23]. Lahav, Y

[24]. Kerr, C

[25]. Banister, P

[26]. Content Validity Index

[27]. scales of Skowron and Friedlander differentiation

[28]. General Health Questionnaire

[29]. Goldberg, D & Hillier, V

[30]. Diekelmann,  N

[31]. Credibility

[32]. Transferability

[33]. Confirmability

[34]. Dependability

[35]. Stinson, M

[36]. Timm, T & Keiley, M

[37]. Kaleta, K

[38]. Murray, A

[39]. Brothers, B

[40]. Musetti, A

[41]. Goldman, R

[42]. Wood, N

[43]. Güler, C & Karaca, T

[44]. Reshef, P & Israelashvili, M

[45]. Becker, J

[46]. Bartle, S & Rosen, K

[47]. Birnbaum, L

[48]. Purwoko B, Fitriyah, F

[49]. Navarro-Gómez, S

[50]. Park, H & Byun, S

[51]. Regas, S

[52]. Hollowell, J

[53]. Lipchik, E

[54]. Priest, J

[55]. Chang, J & Shin, S

Smiley face

 

فهرست منابع
آکسته الهه، آگنج نجمه. پیش‌بینی گرایش به روابط فرازناشویی بر اساس ناگویی خلقی، تمایزیافتگی و صمیمیت جنسی در زنان فرهنگی. فصلنامه روانشناسی زن. ۱۴۰۰; ۲ (۳): ۵۵-۴۱
بلیاد، محمدرضا؛ ناهیدپور، فرزانه و آزادی، شهدخت. (1396). بررسی نقش واسطه‌ای تمایزیافتگی در ارتباط میان افسردگی و رضایت زناشویی زنان. روش‌ها و مدل‌های روان‌شناختی، 8(27)، ص 126-109.
جمعه‌پور، محمد و مائده، محمدی‌پور. (1397). اثربخشی آموزش برنامه غنی‌سازی زندگی زناشویی بر همدلی هیجانی متعادل و مسئولیت‌پذیری زوجین. آسیب‌شناسی، مشاوره و غنی‌سازی خانواده، 2(8)، ص 29-42.
داورنیا، رضا؛ زهراکار، کیانوش؛ معیری، نسیم و شاکرمی، محمد. (1394). بررسی کارایی زوج‌درمانی هیجان مدار به شیوه گروهی بر کاهش فرسودگی زناشویی زنان. مجله علوم پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی، 25(2)، ص 132-140.
رضائیان، حمیدرضا؛ معصومی، سمیرا و حسینیان، سیمین. (1396). بررسی و مقایسه تمایزیافتگی خود، الگوهای ارتباطی و رضایت جنسی در زوج‌های متقاضی طلاق و عادی. مشاوره کاربردی، 7(2)، ص 32-17.
سلطانی‌نژاد، مهرانه. (1397). بررسی رابطه خودمتمایزسازی و تنظیم شناختی هیجان با کیفیت زندگی در زنان مبتلا به سرطان پستان. فصلنامۀ بیماری‌های پستان ایران، 11(1)، ص 66-59.
عبدی زرین، سهراب؛ نیکخواه سیرویی، زهرا. بهزیستی روان‌شناختی: نقش تمایزیافتگی، ناگویی هیجانی و قدرت من. مجله روانشناسی و روانپزشکی شناخت،8،1400(3)13-24
علی‌بابایی، مریم؛ وهابی همابادی، جلال و خالقی‌پور، شهناز. (1398). اثربخشی آموزش تلفیقی مهرورزی با خودگویی مثبت بر خصومت، تابآوری و احساس مثبت به همسر در زنان خیانت‌دیده. پژوهش‌نامه روانشناسی مثبت، 2(18)، ص 63-48.
گلدنبرگ، ایرنهوگلدنبرگ، هربرت. (1396). خانواده‌درمانی (ترجمه مهرداد فیروزبخت). تهران: رسا.
موالی، مونا. (1389). اثربخشی مداخله شناختی رفتاری بر تمایزیافتگی، سازگاری زناشویی و صمیمیت جنسی همسران جانباز و ایثارگر شهر اهواز. پیشرفت‌های نوین در روانشناسی، علوم‌تربیتی و آموزش و پرورش، 2 (20)، ص 53-40.
نادری، لیلا؛ مولوی، حسین و نوری، ابوالقاسم. (1394). پیش‌بینی رضایت زناشویی زوجین شهر اصفهان بر اساس همدلی و بخشودن. دانش و پژوهش در روان‌شناسی کاربردی، 16(4)، ص 75-69.
یعقوبجانی غیاثوند، لیلا و تاجری، بیوک. (1398). رابطه ناگویی هیجانی با تمایزیافتگی شخصیتی و خودشیفتگی در دانشجویان افسرده ساکن در خوابگاه‌های مرکز شهر تهران در سال 1397. مجله پیشرفت‌های نوین در علوم رفتاری، 4(41)، ص 36-31.
 
Ardakani, A., Seghatoleslam, T., Habil, H., Jameei, F., Rashid, R., Zahirodin, A., ... & Arani, A. M. (2016). Construct validity of symptom checklist-90-revised (SCL-90-R) and general health questionnaire-28 (GHQ-28) in patients with drug addiction and diabetes, and normal population. Iranian journal of public health, 45(4), 451. PMID:27252914
Asadollahinia, M., & Ghahari, S. (2018). The role of differentiation of self and schema modes in prediction of rumination and compulsive behaviors in adolescents. Asian Journal of Psychiatry, 36, 88–89. https://doi.org/10.1016/j.ajp.2018.06.017
Banister, P., Bunn, G., Burman, E., Daniels, J., Duckett, P., Goodley, D., ... & Whelan, P. (2011). EBOOK: Qualitative Methods In Psychology: A Research Guide. McGraw-Hill Education (UK).
Bartle-Haring, S., & Lal, A. (2010). Using Bowen theory to examine progress in couple therapy. The Family Journal, 18(2), 106-115. doi:10.1177/1066480710364479
Bartle, S. E., & Rosen, K. (1994). Individuation and relationship violence. The American Journal of Family Therapy, 22(3), 222-236.
 
Becker, J. C., Tausch, N., & Wagner, U. (2011). Emotional consequences of collective action participation: Differentiating self-directed and outgroup-directed emotions. Personality and Social Psychology Bulletin, 37(12), 1587-1598.
Birnbaum, L. (2005). Adolescent aggression and differentiation of self: guided mindfulness meditation in the service of individuation. TheScientificWorldJOURNAL, 5, 478-489.
Brothers, B. J. (2014). Differentiation of Self and Marital Adjustment of Clinical and Nonclinica! Spouses. In Couples Therapy, Multiple Perspectives (pp. 141-152). Routledge.
Brubacher, L., & Lee, A. (2014). Emotion is More Than a Feeling: The elements of emotion in action. The EFT Community News, 15, 11-13.
Brubacher, L. L. (2018). Stepping into emotionally focused couple therapy: Key ingredients of change. Routledge. doi:10.4324/9780429480478
Burns, J. W., Post, K. M., Smith, D. A., Porter, L. S., Buvanendran, A., Fras, A. M., & Keefe, F. J. (2018). Spouse criticism and hostility during marital interaction: effects on pain intensity and behaviors among individuals with chronic low back pain. Pain, 159(1), 25-32. doi:10.1097/j.pain.0000000000001037
Chang, J. J., & Shin, S. H. (2017). Mediating Effects of Cognitive Emotion Regulation on Influences of Self-differentiation and Family Function in High School Students' Problem Behavior. Journal of Korean Academy of Psychiatric and Mental Health Nursing, 26(3), 248-259.doi:10.12934/jkpmhn.2017.26.3.248.
Choi, S. W., & Murdock, N. L. (2017). Differentiation of self, interpersonal conflict, and depression: The mediating role of anger expression. Contemporary Family Therapy, 39(1), 21-30.doi:10.1007/s10591-016-9397-3
Clout, D., & Brown, R. (2016). Marital relationship and attachment predictors of postpartum stress, anxiety, and depression symptoms. Journal of social and clinical psychology, 35(4), 322.doi:10.1521/jscp.2016.35.4.322
Diekelmann, N. L., Allen, D., & Tanner, C. A. (1989). The NLN criteria for appraisal of baccalaureate programs: A critical hermeneutic analysis (Vol. 15, No. 2253). National League for Nursing Press.
Freitas, A. J. A. S. P. (2018). Differentiation of self and marital adjustment across the family life cycle.URI:https://repositorio-aberto.up.pt/handle/10216/116599
Goldberg, D. P., & Hillier, V. F. (1979). A scaled version of the General Health Questionnaire. Psychological medicine, 9(1), 139-145.doi: 10.1017/S0033291700021644
Goldman, R. N. (2019). History and overview of emotion-focused therapy.doi:10.1037/0000112-001
Gottman, J. M., & Gottman, J. S. (2015). Gottman couple therapy.The Guilford Press.
Güler, Ç. Y., & Karaca, T. (2021). The role of differentiation of self in predicting rumination and emotion regulation difficulties. Contemporary Family Therapy, 43(2), 113-123.
Gunn, H. E., Lee, S., Eberhardt, K. R., Buxton, O. M., & Troxel, W. M. (2021). Nightly sleep-wake concordance and daily marital interactions. Sleep health, 7(2), 266-272.doi:10.1016/j.sleh.2020.11.003
Hanson, T. A., & Olson, P. M. (2018). Financial literacy and family communication patterns. Journal of Behavioral and Experimental Finance, 19, 64-71. doi:10.1016/j.jbef.2018.05.001
Hartley, S. L., Papp, L. M., & Bolt, D. (2018). Spillover of marital interactions and parenting stress in families of children with autism spectrum disorder. Journal of Clinical Child & Adolescent Psychology, 47(sup1), S88-S99. doi:10.1080/15374416.2016.1152552
Holman, T. B., & Busby, D. M. (2011). Family-of-origin, differentiation of self and partner, and adult romantic relationship quality. Journal of Couple & Relationship Therapy, 10(1), 3-19.doi:10.1080/15332691.2010.539171
Hollowell, J. R. (1996). The experience of differentiation of self and personal authority among middle-aged men. University of Houston.
 
Jankowski, P. J., & Hooper, L. M. (2012). Differentiation of self: A validation study of the Bowen theory construct. Couple and Family Psychology: Research and Practice, 1(3), 226. doi:10.1037/a0027469
Kaleta, K. (2014). Marital satisfaction, differentiation of self and stress perceived by women.URI:http://repozytorium.ukw.edu.pl/handle/item/1362
Keller, M. N. (2019). Bowen theory: 49A systems model for family research. In Handbook of Bowen family systems theory and research methods (pp. 49-61). Routledge.
Kerr, C. (2011). Bowen Family Systems Theory (BFST) and family art therapy. In Family art therapy (pp. 95-117). Routledge.
Kim, H. S., & Jung, Y. M. (2015). Self-differentiation, family functioning, life satisfaction and attitudes towards marriage among South Korean university students. Indian Journal of Science and Technology, 8(19), 1-8.doi:10.17485/ijst/2015/v8i19/138503
Kim, K. H., & Kim, S. H. (2016). The Effects of Early Childhood Teacher's Self-differentiation and Self-efficacy on Psychological Well-being. The Journal of the Korea Contents Association, 16(4), 289-300.doi:10.5392/JKCA.2016.16.04.298
Krycak, R. C., Murdock, N. L., & Marszalek, J. M. (2012). Differentiation of self, stress, and emotional support as predictors of psychological distress. Contemporary family therapy, 34(4), 495-515.doi:10.1007/s10591-012-9207-5
Lahav, Y., Price, N., Crompton, L., Laufer, A., & Solomon, Z. (2019). Sexual satisfaction in spouses of ex-POWs: The role of PTSD symptoms and self-differentiation. Journal of sex & marital therapy, 45(8), 755-766.doi:10.1080/0092326X.2019.1594478
Lee, E., & Roberts, L. J. (2018). Between individual and family coping: a decade of theory and research on couples coping with health‐related stress. Journal of Family Theory & Review, 10(1), 141-164. doi:10.1111/jftr.12252
Lipchik, E. (2019). Training Solution-Focused Family Therapists. Encyclopedia of Couple and Family Therapy, 3025-3030.doi:10.1007/978-3-319-49425-8_664
Mahmoudpour, A., Shiri, T., Ahmadbokani, S., & Naeimi, E. (2021). Prediction of Marital Burnout Based on Differentiation of self and Communication Beliefs with mediation Role of Emotional Regulation in Female Applicants for Divorce. Family Counseling and Psychotherapy, 10(2), 361-390.
Murray, A. L., Booth, T., & Molenaar, D. (2016). Personality differentiation by cognitive ability: An application of the moderated factor model. Personality and individual differences, 100, 73-78.
Musetti, A., Grazia, V., Manari, T., Terrone, G., & Corsano, P. (2021). Linking childhood emotional neglect to adolescents' parent-related loneliness: Self-other differentiation and emotional detachment from parents as mediators. Child Abuse & Neglect, 122, 105338
Navarro-Gómez, S., Frías, Á., & Palma, C. (2017). Romantic relationships of people with borderline personality: A narrative review. Psychopathology, 50(3), 175-187. doi:10.1159/000474950
Park, H. J., & Byun, S. H. (2017). Effects of Self-differentiation of Remarried Couples, Marital Intimacy, Marital Conflict Coping Style on Marital Satisfaction. The Journal of the Korea Contents Association, 17(7), 236-252. doi:10.5392/JKCA.2017.17.07.236
Priest, J. B. (2019). Examining differentiation of self as a mediator in the biobehavioral family model. Journal of marital and family therapy, 45(1), 161-175. doi:10.1111/jmft.12301
Purwoko, B., & Fitriyah, F. (2018, February). Anger Management in Adolescents Behind Romantic Breakup: Implementation of Solution-Focused Brief Therapy. In 1st International Conference on Education Innovation (ICEI 2017) (pp. 47-50). Atlantis Press.doi:10.2991/icei-17.2018.13
Rasoli, M., Asodeh, M. H., Tamrchi, F., & Hoseini, Z. (2016). Factor structure and validation of Self-Differentiation Inventory Short Form (SDI-SF). Psychometry, 4(16), 1-10.
Regas, S. (2019). Infidelity, self-differentiation, and intimacy: The mindful differentiation model of couple therapy.doi:10.1037/0000151-004
Reshef, P., & Israelashvili, M. (2021). Between Selflessness and Differentiation in Postnatal Adjustment: Exploration of a Combined Model. Journal of Adult Development, 28(1), 25-36.
Rodrigues, A. (2016). Exploring the relationships among attachment, emotion regulation, differentiation of self, negative problem orientation, self-esteem, worry and generalized anxiety University of Toronto (Canada)].
Seiffge‐Krenke, I., Persike, M., Karaman, N. G., Cok, F., Herrera, D., Rohail, I., ... & Hyeyoun, H. (2013). Stress with parents and peers: How adolescents from six nations cope with relationship stress. Journal of Research on Adolescence, 23(1), 103-117.doi:10.1111/j.1532-7795.2012.00813.x
Shakibaee, T., Esmaeili, M., & Karami, A. (2007). Effectiveness differentiation of self on mental health after divorce. J Train Psychol, 2(7), 115-31.
Sinai, M., & Peleg, O. (2021). Marital interactions and experiences of women living in polygamy: An exploratory study. International journal of psychology, 56(3), 361-377. doi: 10.1002/ijop.12726
Skowron, E. A., Kozlowski, J. M., & Pincus, A. L. (2010). Differentiation, self–other representations, and rupture–repair processes: Predicting child maltreatment risk. Journal of counseling psychology, 57(3), 304.doi:10.1037/a0020030
Skowron, E. A., & Schmitt, T. A. (2003). Assessing interpersonal fusion: Reliability and validity of a new DSI fusion with others subscale. Journal of marital and family therapy, 29(2), 209-222.doi:10.1111/j.1752-0606.2003.tb01201.x
Skowron, E. A., Stanley, K. L., & Shapiro, M. D. (2009). A longitudinal perspective on differentiation of self, interpersonal and psychological well-being in young adulthood. Contemporary Family Therapy, 31(1), 3-18.
Stinson, M. A., Bermúdez, J. M., Gale, J., Lewis, D., Meyer, A. S., & Templeton, G. B. (2017). Marital satisfaction, conflict resolution styles, and religious attendance among Latino couples: Using the actor–partner interdependence model. The Family Journal, 25(3), 215-223. doi:10.1177/1066480717710645
Szabo, A., Ward, C., & Jose, P. E. (2016). Uprooting stress, coping, and anxiety: A longitudinal study of international students. International Journal of stress management, 23(2), 190.doi:10.1037/a0039771
Timm, T. M., & Keiley, M. K. (2011). The effects of differentiation of self, adult attachment, and sexual communication on sexual and marital satisfaction: A path analysis. Journal of sex & marital therapy, 37(3), 206-223. doi:10.1080/0092623X.2011.564513
Titelman, P. (2014). The concept of differentiation of self in Bowen theory. In Differentiation of Self (pp. 33-94). Routledge.
Walter, J. L., & Peller, J. E. (2013). Becoming solution-focused in brief therapy. Routledge.doi:10.4324/9780203776919
Wood, N. D., Crane, D. R., & Keller, P. S. (2011). Tracking marital adjustment, hostility, and physical functioning across time in a therapy population: A biopsychosocial model. Contemporary Family Therapy, 33(3), 242-252.
Yavuz Güler, Ç., & Karaca, T. (2021). The role of differentiation of self in predicting rumination and emotion regulation difficulties. Contemporary Family Therapy, 43(2), 113-123.doi:10.1007/s10591-020-09559-1
 
|||
Volume 18, Issue 62 - Serial Number 1
Spring 2023
May 2023
Pages 89-119
  • Receive Date: 13 August 2022
  • Revise Date: 17 October 2022
  • Accept Date: 23 January 2023
  • Publish Date: 21 April 2023