دانشگاه جامع امام حسین علیه السلامفرهنگی تربیتی زنان و خانواده2645-4955155120200822A Comparison of the Impact of Behavioral-Communicational, Islam-Oriented Spiritual-Religious and Integrative Group Therapies on the Positive Emotionsمقایسه اثربخشی گروه درمانی رفتاری ارتباطی، معنوی دینی اسلاممحور و تلفیقی بر احساسات مثبت زنان دارای تجربه دلزدگی زناشویی727205406FAسعیدهقشلاقیدانشجوی دکتری روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی تبریز، تبریز، ایرانمرضیهعلیوندی وفانویسنده مسئول: استادیار گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی تبریز، تبریز، ایرانخلیلاسماعیل پوردانشیار گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی تبریز، تبریر، ایرانمعصومهآزمودهاستادیار گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی تبریز، تبریز، ایرانJournal Article20190525This study was aimed at comparing the impact of behavioral-communicational, Islam-oriented spiritual-religious and integrated group therapies on the positive emotions of women with marital boredom experience. This is a quasi-experimental research with a pretest-posttest design and a control group, and its statistical population included all the married women who had referred to the clinics and counseling centers in Tabriz, Iran in the winter and spring of 2017-2018 to receive specialized assistance on their familial and marital problems. After the administration of the marital boredom questionnaire, a sample of 48 women was selected from among the eligible individuals in the initial screening stage who had received higher than average scores using the purposive sampling method. Then they were put in 3 experimental groups and 1 control group. The experimental groups underwent separate interventions in eight sessions, and the control group was placed on a waiting list. The data collection instruments included the Marital Boredom Scale and the Positive Emotions Questionnaire. One-way analysis of covariance was used to analyze the data. The results of analysis of covariance showed a significant difference between the mean scores of the compared groups in positive emotions variable in the post-test stage (p < 0.05). Overall, the results revealed that integrative group therapy has greater effect on positive emotions towards husbands than behavioral-communicational and Islam-oriented spiritual-religious group therapies.هدف این پژوهش مقایسه میزان اثربخشی گروه درمانی رفتاری ـ ارتباطی، معنوی ـ دینی اسلاممحور و تلفیقی بر احساسات مثبت زنان با تجربه دلزدگی زناشویی بود. پژوهش نیمهتجربی با طرح پیشآزمون ـ پسآزمون با گروه کنترل بود. ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺁﻣﺎﺭﻱ ﺍﻳﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ شامل تمام ﺯﻧﺎﻥ متأهل ﻣﺮﺍﺟﻌﻪﮐﻨﻨﺪﻩ ﺑﻪ درمانگاهها و مراکز مشاوره ﺳﻄﺢ ﺷﻬﺮ تبریز بود که در زمستان و بهار سال 97 ـ 6 بهمنظور ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ کمکهای ﺗﺨﺼﺼﻲ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﻲ و ﺯﻧﺎﺷﻮﻳﻲ به این مراکز مراجعه کرده بودند. دربارۀ انتخاب نمونه تحقیق، لازم بهذکر است که از میان افراد واجد شرایط بعد از اجرای پرسشنامه دلزدگی زناشویی در مرحله غربالگری اولیه، 48 نفر از زنانی که در این پرسشنامه نمرههایی ببیشتر از میانگین بهدست آوردند بهشیوه نمونهگیری غیرتصادفی هدفمند انتخاب، و ﺑﻪﻃﻮر ﺗﺼﺎدﻓﻲ در سه ﮔﺮوه آزﻣﺎﻳﺶ و ﻳﻚ ﮔﺮوه ﻛﻨﺘﺮل ﺟﺎﻳﮕﺰﻳﻦ ﺷﺪﻧﺪ. گروههای آزمایشی طی هشت جلسه تحت مداخلات جداگانهای قرار گرفتند و گروه کنترل در فهرست انتظار قرار گرفت. ابزار این پژوهش شامل مقیاس دلزدگی زناشویی و پرسشنامه احساسات مثبت بود. برای تجزیهوتحلیل دادهها از روش تحلیل کوواریانس یکراهه استفاده شد. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد بین میانگین نمرههای گروههای مورد مقایسه در متغیر احساسات مثبت در پسآزمون تفاوت معناداری وجود دارد (05/0>p). در مجموع، نتایج نشان داد که درمان تلفیقی نسبت به درمانهای رفتاری ـ ارتباطی و معنوی ـ دینی تأثیر بیشتری بر احساسات مثبت نسبت به همسر دارد.دانشگاه جامع امام حسین علیه السلامفرهنگی تربیتی زنان و خانواده2645-4955155120200822The Impact of Cognitive Language Control Based on Islamic Teachings on Controlling the Emotions of Women with Marital Conflictsاثربخشی کنترل شناختی زبان مبتنی بر آموزههای اسلامی بر کنترل عواطف زنان با تعارضات زناشویی2954205408FAفاطمهشهابی زادهنویسنده مسئول: دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد بیرجند، بیرجند، ایران0000 0001 5309 9516مژگانمحمدی مقدمکارشناسیارشد روانشناسی بالینی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بیرجند، بیرجند، ایرانJournal Article20210425Existence of marital conflict leads to a decrease in mental health and couples’ satisfaction with their lives, and these conflicts result from the way in which words and conversations are used between husbands and wives. Therefore, this study was conducted to examine the impact of cognitive language control training on controlling the emotions of women with marital conflicts who had referred to counseling centers. This is a quasi-experimental study with a pretest-posttest design and a control group. The statistical population included all the women with marital conflicts who had referred to the Center for Intervention in Family, Individual and Social Crises of Birjand Welfare Office in the third quarter of 2015. Using the convenience sampling method, 32 people were selected and were randomly divided into two groups, each including 16 people. The data collection instrument was The Emotion Control Scale (Williams and Chambels, 1997). The experimental group received nine 60-minute sessions of cognitive language control training based on Islamic teachings. The collected data were analyzed using analysis of covariance at the significance level of 0.05. The findings of multivariate analysis of covariance indicated the effectiveness of language cognitive control training based on Islamic teachings on reducing anger, anxiety and depression and increasing positive emotions. According to the results of this study, cognitive language control based on Islamic teachings aimed at activating useful language and preventing language sins can affect emotion control.وجود تعارض زناشویی بهکاهش میزان بهداشت روانی و بهکم شدن میزان رضایت از زندگی زوجین میانجامد و این تعارضات ناشی از بهکارگیری متفاوت نحوه کلمات و گفتگوهای میان زنان و مردان است. لذا این مطالعه با هدف اثربخشی آموزش کنترل شناختی زبان بر کنترل عاطفه زنان با تعارضات زناشویی مراجعهکننده به مراکز مشاوره انجام شد. این مطالعه نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون ـ پسآزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری شامل تمام زنان با تعارضات زناشویی مراجعهکننده به مرکز مداخله در بحرانهای خانوادگی، فردی و اجتماعی بهزیستی شهر بیرجند در سه ماهه سوم سال 1394، است. با روش نمونهگیری در دسترس 32 نفر انتخاب شدند و کاملا تصادفی در دو گروه 16 نفر قرار گرفتند. ابزار پژوهش کنترل عواطف توسط ویلیامز و چمبلس (1997) بود. اعضای گروههای آزمایش در نه جلسه 60 دقیقهای آموزشهای کنترل شناختی زبان را مبتنی بر آموزههای اسلامی دریافت کردند. دادهها با استفاده از تحلیل کواریانس در سطح معنیداری 05/0 تجزیهوتحلیل شد. یافتههای تحلیل کواریانس چندمتغیره حاکی از اثربخشی آموزش کنترل شناختی زبان مبتنی بر آموزههای اسلامی بر کاهش میزان خشم، اضطراب و افسردگی و افزایش عاطفه مثبت است. براساس نتایج این مطالعه، آموزش کنترل شناختی زبان در جهت فعالسازی گفتار سودمند و بازداری از گناهان زبان مبتنی بر آموزههای اسلامی میتواند بر کنترل عواطف مؤثر باشد.دانشگاه جامع امام حسین علیه السلامفرهنگی تربیتی زنان و خانواده2645-4955155120200822An Investigation into the Changes in Perceived Parenting Styles during Four Consecutive Generationsبررسی تغییرات در سبکهای فرزندپروری ادراک شده در طول چهار نسل متوالی5570205405FAمدینهیکتاپرستدانش آموخته کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی دانشگاه یزد، یزد، ایرانسمانهاسعدینویسنده مسئول: استادیار گروه روانشناسی عمومی دانشگاه یزد، یزد، ایرانمهدیرحیمیاستادیار گروه علوم تربیتی دانشگاه یزد، یزد، ایرانJournal Article20190523The current research has been carried out with the aim of analyzing the changes in comprehended parenting styles during four consecutive generations in Yazd. The design of this descriptive research is causal-comparative. There have been 381 participants picked out from age groups, say, 12 years old (80 people), 15-17 years old (80 people), 20-25 years old (80 people), 35-40 years old (60 people), 45-55 years old (50 people) and 60 and more years old (31 people). The first and fourth sampled groups have been chosen via multi-stage sampling method, and the fifth and sixth groups, via access method. the participants answered the comprehended parenting styles questionnaire (Naghashian 1358). The results of Chi-square test indicated that the age groups are different in terms of comprehended parenting style. The strict parenting style had totally the biggest frequency percentage among the whole sampled group. In the first and second groups, the strict style was more tangible than the rest. The easy-going style dominated other styles in the third and fourth groups, and the biggest frequency related to the strict style in the sixth group. Overall, it can be concluded that in different age groups, some changes have occurred in parenting style, often leading to the strict style’s prevalence.خانواده مهمترین نهاد اجتماعی در جوامع انسانی است و وظیفه جامعهپذیری و تربیت نسلهای آینده را در سالهای نخستین زندگی کودک بر عهده دارد. این پژوهش بهمنظور بررسی تغییرات سبکهای فرزندپروری ادراکشده در طول چهار نسل متوالی (گروههای سنی 12 تا 75 ساله) در شهر یزد انجام شد. طرح این پژوهش توصیفی از نوع پسرویدادی بود. شرکتکنندگان در این پژوهش 381 نفر بودند که از شش گروه سنی انتخاب شدند؛ بهترتیب گروههای سنی 12 ساله (80 نفر)، 15 تا 17 ساله (80 نفر)، 20 تا 25 ساله (80 نفر)، 35 تا 40 ساله (60 نفر)، 45 تا 55 ساله (50 نفر) و 60 ساله به بالا (31 نفر). گروههای نمونه اول تا چهارم به روش نمونهگیری چندمرحلهای وگروههای پنجم و ششم به روش در دسترس انتخاب شدند. شرکتکنندگان به پرسشنامه سبکهای فرزندپروری ادراکشده (نقاشیان، 1358) پاسخ دادند. نتایج آزمون خیدو نشان داد بین گروههای سنی از نظر سبک فرزندپروری ادراک شده تفاوت وجود دارد. سبک فرزندپروری مقتدر بهطور کلی بیشترین درصد فراوانی را در کل گروه نمونه داشت. در گروه اول و دوم سبک فرزندپروری مقتدر به میزان بیشتری نسبت به سبکهای دیگر ادراک شد. در گروه سوم و چهارم سبک فرزندپروری آسانگیر بر دیگر سبکها غلبه داشت و در گروه ششم بیشترین درصد فراوانی در سبک فرزندپروری سختگیر بهدست آمد. بهطور کلی میتوان نتیجه گرفت با توجه به ادراک گروههای سنی مختلف، که به نوعی نمونهای از نسلهای تربیت شده متفاوت هستند، تغییراتی در سبکهای فرزندپروری بهوجود آمده که عمدتاً به سمت غالبشدن سبک مقتدر پیش رفته است. یافتهها با توجه به پیشینههای نظری و پژوهشی مرتبط مورد بحث قرار گرفته است.دانشگاه جامع امام حسین علیه السلامفرهنگی تربیتی زنان و خانواده2645-4955155120200822Thee Causal Model of the Relationship between Tendency to Marital Infidelity and Media Use Mediated by Dysfunctional Attitudes and Emotional Divorceالگوی علی روابط بین گرایش به خیانت زناشویی براساس مصرف رسانه با میانجی نگرشهای ناکارامد و طلاق عاطفی7190205407FAسهیلاجهاندار لاشکیدانشجوی دکتری گروه روانشناسی، واحد کرمانشاه، دانشگاه آزاد اسلامی، کرمانشاه، ایرانسعیدهحسینینویسنده مسئول: استادیار گروه روانشناسی، واحد کرمانشاه، دانشگاه آزاد اسلامی، کرمانشاه، ایرانکیوانکاکابراییدانشیار گروه روانشناسی، واحد کرمانشاه، دانشگاه آزاد اسلامی، کرمانشاه، ایرانJournal Article20190714The aim of this study was to examine the causal model of the relationship between tendency to marital infidelity and media use mediated by dysfunctional attitudes and emotional divorce. This is a descriptive-correlational research, and its statistical population consisted of married people in Kermanshah, Iran. Based on the availability sampling method, 300 people were selected from among those who had referred to psychologists' clinics, and they answered the marital infidelity and dysfunctional attitudes scales and media use and emotional divorce questionnaires. The findings revealed that media use indirectly and through dysfunctional attitudes and emotional divorce directly affect tendency to marital infidelity. Also, media use directly predicts dysfunctional attitudes, and dysfunctional attitudes directly affect emotional divorce. Emotional divorce further directly predicts tendency to marital infidelity.این پژوهش با هدف بررسی الگوی علی رابطه گرایش به خیانت زناشویی و مصرف رسانه با میانجیگری نگرشهای ناکارامد و طلاق عاطفی انجام شد. پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود و جامعه آماری آن را افراد متأهل شهر کرمانشاه تشکیل دادند. براساس نمونهگیری در دسترس 300 نفر از میان افراد مراجعهکننده به درمانگاههای روانشناسان انتخاب شدند و به مقیاسهای گرایش به خیانت زناشویی، نگرشهای ناکارامد، پرسشنامه میزان مصرف رسانهای و طلاق عاطفی پاسخ دادند. یافتههای پژوهش نشان داد مصرف رسانه، غیرمستقیم و از طریق نگرشهای ناکارامد و طلاق عاطفی برگرایش به خیانت زناشویی تأثیرگذار است. همچنین مصرف رسانه، بهطور مستقیم نگرش ناکارامد را پیشبینی میکند و نگرش ناکارامد، مستقیم بر طلاق عاطفی تأثیرگذار است. طلاق عاطفی نیز، مستقیم گرایش به خیانت زناشویی را پیشبینی میکند.دانشگاه جامع امام حسین علیه السلامفرهنگی تربیتی زنان و خانواده2645-4955155120200822The Relationship between Early Maladaptive Schemas and Irrational Beliefs with Marital Conflict, the Moderating Role of Religiosityرابطه روانبنههای ناسازگار اولیه و باورهای غیرمنطقی با تعارض زناشویی، نقش تعدیلکننده دینداری91115205403FAعباسعلیهراتیاندانشجوی دکتری روانشناسی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاهمسعودجانبزرگیاستاد تمام گروه روانشناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاهمژگانآگاه هریساستادیار گروه روانشناسی دانشگاه پیام نور گرمسارفرشتهموتابیدانشیار پژوهشکده خانواده دانشگاه شهید بهشتیمحمد مهدیصفورائی پاریزیدانشیار روانشناسی تربیتی جامعه المصطفی العالمیهJournal Article20180928One of the most common problems in today's world of families is marital conflict. The purpose of this descriptive-correlational study is to investigate the relationship between early maladaptive schemas and irrational beliefs with marital conflict considering the moderating role of religiosity. The statistical population consisted of the married people in Semnan Province, Iran. A group of 782 people was selected from this population as the study sample using the multi-stage random sampling method. The participants provided some demographical information and answered the Janbozorgi Religious Affiliation, the Marital Conflict, the Early Maladaptive Schemas and the Irrational Beliefs Questionnaires. The data were analyzed using Pearson correlation and Fisher's Z-test. The results confirmed the challenging role of religiosity in relation to the total score and the five domains of early maladaptive schemas and the total score and irrational beliefs with marital conflict. That is, the relationship between early maladaptive schemas and irrational beliefs with marital conflict is significantly stronger in the group of married people with a high level of religiosity. As a result, religiosity is a variable that takes a different and sometimes negative action under the influence of early maladaptive schemas and irrational beliefs. Thus, strengthening religiosity will not necessarily lead to the inefficiency of maladaptive schemas and the reduction of irrational beliefs.یکی از مشکلات شایع در دنیای امروز خانوادهها، تعارضهای زناشویی است. هدف این پژوهش توصیفی ـ همبستگی، بررسی رابطه روانبنههای ناسازگار اولیه و باورهای غیرمنطقی با تعارض زناشویی با توجه به نقش تعدیلکننده دینداری است. جامعه آماری این پژوهش را متأهلان استان سمنان تشکیل میدادند که 782 نفر با استفاده از نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای بهعنوان شرکتکنندگان پژوهش انتخاب شدند. شرکتکنندگان ضمن ارائه برخی مشخصات جمعیتشناختی، پرسشنامههای پایبندی دینی (JRAQ)، تعارض زناشویی (MCQ-R)، روانبنههای ناسازگار اولیه (YSQ-SF) و باورهای غیرمنطقی (IBT) را پاسخ گفتند. دادهها با استفاده از روشهای همبستگی پیرسون و آزمون Z فیشر مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج، نقش چالشی دینداری در رابطه نمره کل و پنج حوزه روانبنههای ناسازگار اولیه و نمره کل و باورهای غیرمنطقی با تعارض زناشویی را مورد تأیید قرار داد؛ بدین صورت که رابطه روانبنههای ناسازگار اولیه و باورهای غیرمنطقی با تعارض زناشویی در گروه متأهلان با سطح دینداری بالا به میزان معناداری قویتر است. در نتیجه، دینداری متغیری است که تحت تأثیر روانبنههای ناسازگار اولیه و باورهای غیرمنطقی، کنشی متفاوت و گاهی منفی به خود میگیرد. بنابراین تقویت دینداری، لزوما به ناکارامدی روانبنههای ناسازگار و کاهش باورهای غیرمنطقی منجر نخواهد شد.دانشگاه جامع امام حسین علیه السلامفرهنگی تربیتی زنان و خانواده2645-4955155120200822A Sociological Study of the Relationship between Addiction to Virtual Social Networks and Emotional Divorce in Tehran Familiesبررسی جامعهشناختی رابطه اعتیاد به شبکههای اجتماعی مجازی و طلاق عاطفی در خانوادههای تهرانی117150205404FAزهرافریبرزدانشجوی دکتری جامعهشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایرانباقرساروخانینویسنده مسئول: استاد جامعهشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایرانزهراحضرتی صومعهاستادیار جامعهشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، تهران، ایرانJournal Article20201018The main purpose of the present article is to sociologically study the relationship between virtual network addiction and emotional divorce among couples in Tehran, Iran and also to find the theoretical-analytical pattern of the variables involved in this field. The theoretical framework of this study is synthetic and based on Parsons' theory of structural functionalism. This quantitative research work was conducted using the survey research method, and the required data were collected using a questionnaire. The statistical population of the study consisted of all the married residents in Tehran, and the study sample included 403 married people who had access to cyberspace. To select this sample, the two-stage cluster sampling method was used. The research findings indicate that there is a pattern of inverse statistical relationship between the independent variable ‘Internet addiction’ and the dependent variable ‘emotional divorce’ with an impact factor of 16.0. However, Internet addiction affects the dependent variable through the variables intimacy, alienation, religiosity, mental health and adherence to traditions and values, among which marital intimacy has the highest impact factor.هدف اصلی مقاله بررسی جامعهشناختی رابطه اعتیاد به شبکههای مجازی و طلاق عاطفی زوجین در شهر تهران و نیز دستیابی به یک الگوی نظری تحلیلی دربارۀ متغیرهای تأثیرگذار در این زمینه است. چارچوب نظری مورد استفاده بهصورت ترکیبی و مبتنی بر نظریه کارکردگرایی ساختی پارسونز است. نوع تحقیق کمی، و روش تحقیق پیمایشی، و اطلاعات لازم با استفاده از ابزار پرسشنامه گردآوری شده است. جمعیت آماری تحقیق تمام ساکنان متأهل در سطح شهر تهران هستند و نمونه مورد مطالعه شامل ۴۰۳ نفر از متأهلانی است که به فضای مجازی دسترسی دارند. برای انتخاب این تعداد، روش نمونهگیری خوشهای دو مرحلهای بهکار برده شد. یافتههای تحقیق حاکی است که رابطه آماری مستقیم بین متغیرهای مستقل اعتیاد اینترنتی و متغیر وابسته طلاق عاطفی با ضریب تأثیر 16/0 وجود دارد؛ لیکن اعتیاد اینترنتی بهواسطه متغیرهای صمیمیت، ازخودبیگانگی، دینداری، سلامت روانی و پایبندی نسبت به سنتها و ارزشها بر متغیر وابسته تأثیرگذار و دارای رابطهای معنادار است که از این بین، متغیر صمیمت زناشویی دارای بیشترین مقدار ضریب تأثیر است.دانشگاه جامع امام حسین علیه السلامفرهنگی تربیتی زنان و خانواده2645-4955155120200822The Impact of Cognitive-Behavioral Group Therapies and Positive Treatment on the Psychological Hardiness and Quality of Life in Women Suffering from Tاثربخشی درمانهای شناختی رفتاری گروهی و درمان مثبت نگر بر سرسختی روانشناختی و کیفیت زندگی زنان مبتلا به دیابت نوع دو151168205411FAروناکطاهر پور دریدانش آموخته دکتری روانشناسی بالینی دانشگاه عدالت، تهران، ایرانحمیدرضاحاتمینویسنده مسئول: دانشیار دانشگاه جامع امام حسین علیهالسلام، تهران، ایرانحسناحدیاستاد دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایرانغلامرضاذاکریپوراستاد پژوهشگاه علوم انتظامی و مطالعات اجتماعی ناجا، تهران، ایرانمریمکلهرنیا گل کاراستادیار، واحد کرج، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایرانJournal Article20210425Type 2 diabetes is a common and chronic disease that endangers people's mental health. The aim of this study was to evaluate the impact of cognitive-behavioral group therapies and positive treatment on increasing psychological hardiness and quality of life in women with type 2 diabetes. This is a quasi-experimental study with pretest-posttest, two experimental groups and a control group. The study population included the people suffering from type 2 diabetes in Tehran, Iran in 2015-2016. The statistical sample consisted of 45 people (three groups of 15 people) with type 2 diabetes who were selected using the convenience sampling method. The two intervention groups were in the intervention sessions of cognitive-behavioral group therapies and positive treatment, respectively, and the control group did not receive any intervention during this period. The required data were collected using standard questionnaires and analyzed using SPSS software 22. The results of MANCOVA test showed that cognitive-behavioral therapies and positive treatment are effective in improving the quality of life and increasing the psychological hardiness of patients (p < 0.01). The results of t-test further indicated that, in some components, the effect of cognitive-behavioral therapies is more desirable than positive treatment, and it has a greater effect on improving the quality of life and psychological hardiness in women with type 2 diabetes. It seems that cognitive-behavioral group therapies and positive treatment have desirable effects on improving the quality of life and increasing the psychological hardiness of patients. Therefore, the use of these psychological interventions in therapeutic settings is recommended.دیابت نوع دو از بیماریهای مزمن و شایع است که باعث بهخطر افتادن سلامت روانی افراد میشود. این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی درمانهای شناختی ـ رفتاری گروهی و درمان مثبتنگر بر افزایش سرسختی روانشناختی و کیفیت زندگی زنان مبتلا به دیابت نوع دو انجام شد. این مطالعه به روش نیمهآزمایشی از نوع پیشآزمون ـ پسآزمون با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل انجام شد. جامعه مورد مطالعه افراد مبتلا به دیابت نوع دو شهر تهران در سال 95 ـ 96 بودند. نمونه آماری پژوهش 45 نفر (سه گروه 15 نفره) از افراد مبتلا به دیابت نوع دو بود که برای انتخاب آنها از روش نمونهگیری در دسترس استفاده شد. دو گروه مداخله بهترتیب در جلسات مداخلهای درمانهای شناختی ـ رفتاری گروهی و درمان مثبتنگر قرار گرفتند و در این مدت گروه کنترل، مداخلهای را دریافت نکردند. دادهها با پرسشنامههای استاندارد گردآوری، و با کمک نرمافزار SPSS نسخه 22 تحلیل گردید. نتایج آزمون مانکووا نشان داد که درمان شناختی ـ رفتاری و درمان مثبتنگر بر بهبود کیفیت زندگی و افزایش سرسختی روانشناختی بیماران مؤثر است (01/0>P). همچنین نتایج آزمون t نشان داد در برخی از مؤلفهها تأثیر درمانهای شناختی رفتاری گروهی از درمان مثبت نگر مطلوبتر است و تأثیر بیشتری بر بهبود کیفیت زندگی و سرسختی روانشناختی در زنان مبتلا به دیابت نوع دو دارد. بهنظر میرسد درمانهای شناختی ـ رفتاری گروهی و درمان مثبتنگر بهعنوان درمان انتخابی در بهبود سطح کیفیت زندگی و افزایش سرسختی روانشناختی بیماران از اثربخشی مطلوبی برخوردار باشد؛ لذا استفاده از این مداخلات روانشناختی در محیطهای درمانی پیشنهاد میشود.